Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
tromsillumination
معاینه اندامی بوسیله انداختن روشنایی زیاد بر روی ان
Other Matches
stethoscopy
معاینه بوسیله گوشی طبی
roentgenoscopy
معاینه بوسیله اشعه مجهول
roentgenoscope
دستگاه معاینه بوسیله اشعه مجهول
phototherapy
معالجه ناخوشیهای پوست بوسیله روشنایی
over expose
زیاد روشنایی دادن
paraheliotropism
موازی شدن برگ با پرتوافتاب برای نگرفتن روشنایی زیاد
lure
بوسیله تطمیع بدام انداختن
lured
بوسیله تطمیع بدام انداختن
lures
بوسیله تطمیع بدام انداختن
luring
بوسیله تطمیع بدام انداختن
hit wicket
انداختن میله بوسیله خودتوپزن
galanty show
نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
to fang a pump
براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
to go to
[great]
expense
<idiom>
خود را به خرج
[زیاد]
انداختن
[اصطلاح روزمره]
drown out
<idiom>
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
it is insensitive to light
روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
iceblink
روشنایی که ازبازتاب روشنایی یخ در افق پیدا میشود
two limbed
دو اندامی
heteromorphosis
نابجایی اندامی
gracefulness
خوش اندامی
puniness
کوچک اندامی
pulchritude
خوش اندامی
posturing
وضع اندامی
graces
خوش اندامی
organ pleasure
لذت اندامی
grace
خوش اندامی
graced
خوش اندامی
organ inferiority
حقارت اندامی
gracing
خوش اندامی
posture
وضع اندامی
postured
وضع اندامی
postures
وضع اندامی
organ eroticism
شهوت اندامی
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
set-up
خوش اندامی بدن
autotopagnosia
ادراک پریشی اندامی
set-ups
خوش اندامی بدن
secernent
اندامی که چیزی ازان تراوش کند
hottentot
یکی از انواع بومیهای جنوب افریقا که اندامی کوتاه ورنگ قهوهای مایل به زرددارند
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
examinations
معاینه
inspecting
معاینه
inspected
معاینه
inspect
معاینه
inspection
معاینه
observations
معاینه
examination
معاینه
observantion
معاینه
inspects
معاینه
observation
معاینه
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
check up
معاینه کردن
retinoscopy
معاینه شبکیه
checkup
معاینه عمومی
observed
معاینه کردن
examination
معاینه کردن
observe
معاینه کردن
auscultate
معاینه کردن
otoscopy
معاینه گوش
palp
معاینه بساوشی
abdominoscopy
معاینه شکم
site inspection
معاینه محل
seach
معاینه کردن
palpate
معاینه بساوشی
palpation
معاینه با دست
mental examination
معاینه روانی
visited
مسافرت معاینه
to see eye to eye
معاینه دیدن
inspection
بازدید معاینه
look over
معاینه کردن
examinations
رسیدگی معاینه
observing
معاینه کردن
examinations
معاینه کردن
postmortem
معاینه پس از مرگ
examinations
بازرسی معاینه
examination
رسیدگی معاینه
test
معاینه کردن
examination
بازرسی معاینه
tested
معاینه کردن
visits
مسافرت معاینه
observes
معاینه کردن
gastroscopy
معاینه معده
psychiatric examination
معاینه روانپزشکی
visit
مسافرت معاینه
radiographic inspection
معاینه رونتگن
tests
معاینه کردن
rhinoscopy
معاینه بینی و حنجره
ophthalmoscopy
معاینه چشم و شبکیه
observations
معاینه وبررسی کردن
introspectively
بطریق معاینه نفس
technical inspection
معاینه فنی
[خودرو]
observation
معاینه وبررسی کردن
super visum corporis
گزارش معاینه جسد
proctoscope
الت معاینه روده راست
laryngoscope
دستگاه مخصوص معاینه حنجره
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
hepatoscopy
معاینه کبد غیبگویی بادیدن جگر
coordinated illumination
روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
Never look a gift horse in the mouth.
<proverb>
دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
speculum
اینه طبی یاسپکولوم وسیله معاینه از طریق سوراخهای بدن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
lighting
روشنایی
luminouity
روشنایی
electric lighting
روشنایی
light
روشنایی
lightest
روشنایی
night light
روشنایی شب
illumination
روشنایی
clearness
روشنایی
peeped
روشنایی کم
luminance
روشنایی
peeps
روشنایی کم
peeping
روشنایی کم
luminosity
روشنایی
peep
روشنایی کم
rushlight
روشنایی کم
lightness
روشنایی
lighted
روشنایی
illuminations
روشنایی
light control
کنترل روشنایی
lighting outlet
خروجی روشنایی
illumination method
سبک روشنایی
illuminator
دستگاه روشنایی
illuminating system
سیستم روشنایی
illumination method
روش روشنایی
lighting plant
تاسیسات روشنایی
light fluctuation
نوسان روشنایی
light gap
فاصله روشنایی
illumination change
تعویض روشنایی
light meter
روشنایی سنج
lambert
واحد روشنایی
illuminator
وسیله روشنایی
light brightness control
کنترل روشنایی
lighting battery
باتری روشنایی
fluorescent light
روشنایی فلورسنت
light point
منبع روشنایی
lighting effect
اثر روشنایی
lighting engineering
تکنیک روشنایی
intensity of illumination
شدت روشنایی
intensity level
سطح روشنایی
indirect lighting
روشنایی غیرمستقیم
incandescent lamp
لامپ روشنایی
lighting engineering
مهندسی روشنایی
lighting feeder
تهیه روشنایی
lighting line
سیم روشنایی
lighting mains
خط روشنایی اصلی
lighting control
کنترل روشنایی
light conditions
نسبتهای روشنایی
image brightness
روشنایی تصویر
light adaptation
انطباق با روشنایی
optics
علم روشنایی
illuminations
شدت روشنایی
phosphorescence
روشنایی شب تابی
glimmering
روشنایی ضعیف
glimmerings
روشنایی ضعیف
ray
روشنایی تشعشع
glares
روشنایی زننده
glared
روشنایی زننده
glare
روشنایی زننده
artifical light
روشنایی مصنوعی
asterism
روشنایی و نور
illumination
شدت روشنایی
flash
روشنایی مختصر
candlelight
روشنایی شمع
glimmer
روشنایی ضعیف
glimmered
روشنایی ضعیف
glimmers
روشنایی ضعیف
loom
هاله روشنایی
loomed
هاله روشنایی
looming
هاله روشنایی
looms
هاله روشنایی
flashes
روشنایی مختصر
flashed
روشنایی مختصر
brightness control
پیچ روشنایی
brightness signal
پیام روشنایی
gaslight
روشنایی گاز
illuminance
شدت روشنایی
illuminating aperture
روزنه روشنایی
illumniation aperture
روزنه روشنایی
illuminating beam
پرتو روشنایی
illuminating device
تجهیزات روشنایی
illuminating engineering
مهندسی روشنایی
illuminating engineering
تکنیک روشنایی
illuminating fixture
لوازم روشنایی
full beam spread
باندکامل روشنایی
emergency lighting
روشنایی اضطراری
ceiling light
روشنایی سقفی
constant luminance
روشنایی ثابت
continuous illumination
روشنایی مداوم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com