English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English Persian
temper معتدل کردن میزان کردن
tempered معتدل کردن میزان کردن
tempers معتدل کردن میزان کردن
Other Matches
tune میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
attemper معتدل کردن
seasons ادویه زدن معتدل کردن
seasoned ادویه زدن معتدل کردن
alloys عیار زدن معتدل کردن
alloy عیار زدن معتدل کردن
season ادویه زدن معتدل کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
regulating میزان کردن درست کردن
ranged مرتب کردن میزان کردن
leveling میزان کردن افقی کردن
regulates میزان کردن درست کردن
ranges مرتب کردن میزان کردن
regulates میزان کردن کنترل کردن
regulated میزان کردن درست کردن
regulated میزان کردن کنترل کردن
regulate میزان کردن درست کردن
to balance out میزان کردن [تنظیم کردن ]
regulating میزان کردن کنترل کردن
regulate میزان کردن کنترل کردن
range مرتب کردن میزان کردن
adjust میزان کردن
focus میزان کردن
adjusting میزان کردن
adjusts میزان کردن
equilibration میزان کردن
collimate میزان کردن
focused میزان کردن
tune میزان کردن
aligns میزان کردن
adjustment میزان کردن
tunes میزان کردن
aligning میزان کردن
standardization میزان کردن
aligned میزان کردن
focusses میزان کردن
align میزان کردن
focussed میزان کردن
focussing میزان کردن
focuses میزان کردن
countdowns میزان کردن ساعت
spark advance & retard میزان کردن جرقه
interrupter timing میزان کردن جرقه
ignition timing میزان کردن جرقه
hand advance میزان کردن دستی
magneto timing میزان کردن مگنت
line up <idiom> به درستی میزان کردن
To synchonize the watches . ساعتهارا به هم میزان کردن
automatic spark advance میزان کردن خودکار
countdown میزان کردن ساعت
spark timing میزان کردن جرقه
adjustments تنظیم و میزان کردن
semi automatic advance میزان کردن نیم خودکار
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
skews میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing میزان کردن چیزی به صورت نادرست
damper الت میزان کردن جریان هوا
to align oneself with somebody خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
skew میزان کردن چیزی به صورت نادرست
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
measure میزان کردن طی کردن
bottoming reamer وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
kopfring حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
bond albedo نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
sanest معتدل
moderate fog مه معتدل
sane معتدل
saner معتدل
soft spoken معتدل
mitigatory معتدل
mildest معتدل
temperate معتدل
soberly معتدل
moderating معتدل
middleman معتدل
green معتدل
moderate معتدل
moderated معتدل
greenest معتدل
soft-spoken معتدل
middlemen معتدل
mild معتدل
milder معتدل
mitigative معتدل
sober معتدل
moderates معتدل
temperate climate اب و هوای معتدل
medium متوسط معتدل
mediums متوسط معتدل
modest معتدل نسبتا کم
moderate sea دریای معتدل
temperate climate اقلیم معتدل
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
moderates ماده معتدل کننده
soft shell دارای عقیده معتدل
ambivert ادم معتدل و میانه رو
moderating ماده معتدل کننده
sane views نظریات معقولانه یا معتدل
inordinate مفرط غیر معتدل
moderate ماده معتدل کننده
moderated ماده معتدل کننده
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
slake معتدل شدن کاهش یافتن
slakes معتدل شدن کاهش یافتن
slaked معتدل شدن کاهش یافتن
modifies تغییر دادن معتدل ساختن
modify تغییر دادن معتدل ساختن
modifying تغییر دادن معتدل ساختن
jabiru لک لک ابزی نقاط گرم و معتدل امریکا
intemperate zone منطقه غیر معتدل یرد یا بسیارگرم
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
self adjusting بخودی خود میزان شونده خود میزان
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
isobath خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
auxiliary contours خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com