Dictiornary-Farsi | معترض نسبت بصلاحیت داوریادادرس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
exceptant	معترض نسبت بصلاحیت داوریادادرس


Other Matches

demurrer	اعتراض بصلاحیت دادگاه
protester	معترض
opposer	معترض
remonstrant	معترض
demonstrator	معترض
demonstrators	معترض
protesters	معترض
objector	معترض
demurrer	معترض
demurrant	معترض
objectors	معترض
molested	معترض شدن
molesting	معترض شدن
molests	معترض شدن
party against whom a protest is made	معترض علیه
molest	معترض شدن
snap up	معترض شدن
object of protest	معترض علیه
protestor	واخواهی دهنده معترض
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
unmolested	ازار رساندن معترض شدن
molest	معترض شدن تجاوز کردن
molesting	معترض شدن تجاوز کردن
molested	معترض شدن تجاوز کردن
molests	معترض شدن تجاوز کردن
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
tenant by sufference	مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
cognation	نسبت
towards	نسبت به
respects	نسبت
rapport	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in regard of	نسبت به
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
in relation to	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
in regard to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
respect	نسبت
kinship	نسبت
ratios	نسبت
proportional	به نسبت
proportion	نسبت
proportions	نسبت
as compared to	نسبت به
format	نسبت
formats	نسبت
apropos of	نسبت به
ratio	نسبت
bearing	نسبت
to	تا نسبت به
with respect to	نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
relation	نسبت
uncross	نسبت
relational	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
rates	نسبت
quotient	نسبت
quotients	نسبت
t ratio	نسبت تی
than	نسبت به
rate	نسبت
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
affine	نسبت سلبی
affine	نسبت ازدواجی
stress ratio	نسبت تنش
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
scale down	به نسبت ثابت
scalling factor	نسبت اشل
selection ratio	نسبت گزینش
self relative	نسبت بخود
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
shunt ratio	نسبت شنت
strength ratio	نسبت استحکام
ascribable	نسبت دادنی
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
weight ratio	نسبت وزن
impluse ratio	نسبت ایمپولز
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
abundance	نسبت فراوانی
visibility	نسبت دید
us	نسبت بما
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
voltage ratio	نسبت ولتاژ
to put down	نسبت دادن
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
advalorem	به نسبت قیمت
ten's complement	متمم نسبت به 01
activity ratio	نسبت فعالیت
two's complement	متمم نسبت به دو
oxygen ration	نسبت اکسیژن
velocity ratio	نسبت سرعت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
void ratio	نسبت منفذها
toward	بطرف نسبت به
lay to	نسبت دادن به
impedance ratio	نسبت امپدانس
image ratio	نسبت تصویر
hit ratio	نسبت اصابت
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio	نسبت سریدن
fineness ratio	نسبت فرافت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
feedback ratio	نسبت فیدبک
factor proportion	نسبت عوامل
progenitorship	نسبت جدی
imputable	نسبت دادنی
price ratio	نسبت قیمت
impluse ratio	نسبت ضربه
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
ionic ratio	نسبت یونی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
inverse ratio	نسبت معکوس
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
mobility ratio	نسبت تحرک
mole ratio	نسبت مولی
nines complement	متمم نسبت به 9
one's complement	متمم نسبت به یک
operating ratio	نسبت عملیاتی
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
porosity	نسبت روزنه ها
aspect ratio	نسبت صفحه
relativization	نسبت دادن
roundness	نسبت گردی
cost benefit ratio	نسبت فایده
correlation ratio	نسبت همبستگی
control ratio	نسبت فرمان
contact ratio	نسبت تماس
concentration ratio	نسبت تمرکز
compression ratio	نسبت تراکم
saving ratio	نسبت پس انداز
cash ratio	نسبت نقدینگی
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
bear on	نسبت داشتن
reduction ratio	نسبت کاهش
recycling ratio	نسبت بازگردانی
recycle ratio	نسبت بازگردانی
progressive ratio	نسبت تصاعدی
prorenata	نسبت موافق
error ratio	نسبت خطا
distribution ratio	نسبت توزیع
deposit ratio	نسبت سپرده
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
current ratio	نسبت جاری
imputation	نسبت دادن
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
baud rate	نسبت باود
regarded	باره نسبت
favouritism	مساعدت نسبت به
ascribe	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
imputing	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
percentage	نسبت یا درصد
rate	اندازه نسبت
into	نسبت به مقارن
relationships	وابستگی نسبت
rates	اندازه نسبت
regard	باره نسبت
relation	رابطه نسبت
correspondingly	بهمان نسبت
regards	باره نسبت
credits	نسبت دادن
attribution	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
relationship	وابستگی نسبت
blood	نسبت خویشاوندی
imputes	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
impute	نسبت دادن
attributing	نسبت دادن
connection	بستگی نسبت
attributes	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
connexions	بستگی نسبت
ascribing	نسبت دادن
imputed	نسبت دادن
to think ill of any one	نسبت به کسی بد گمان
genealogically	ازروی نسبت نامه
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی