Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
trustful
معتمد اطمینان
Other Matches
reliable
معتمد
fiduciary
معتمد
fiducial
معتمد
trustworthy
معتمد
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
trusts
اطمینان
affiance
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
trusted
اطمینان
trust
اطمینان
confidence
اطمینان
confidences
اطمینان
surety
اطمینان
instable
بی اطمینان
certes
اطمینان
assurance
اطمینان
assurances
اطمینان
fideism
اطمینان
assuredness
اطمینان
safety
اطمینان
certitude
اطمینان
sureties
اطمینان
certainty
اطمینان
trustingly
با اطمینان
certainties
اطمینان
security
اطمینان
assure
اطمینان دادن
assuror
اطمینان دهنده
ensuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
insuring
اطمینان یافتن
confidence interval
فاصله اطمینان
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
assuring
اطمینان دادن
assures
اطمینان دادن
confidence belt
کمربند اطمینان
aplomb
اطمینان بخود
safety-valves
دریچه اطمینان
bleeder valve
شیر اطمینان
coefficient of safety
ضریب اطمینان
ensures
اطمینان یافتن
ensured
اطمینان یافتن
assurer
اطمینان دهنده
safety-valve
دریچه اطمینان
accredits
اطمینان کردن
reassurance
اطمینان مجدد
accrediting
اطمینان کردن
confidingly
از روی اطمینان
reassurance
اطمینان افرینی
accredit
اطمینان کردن
reassurances
اطمینان مجدد
dependable
قابلیت اطمینان
assurable
قابل اطمینان
assurance factor
ضریب اطمینان
ensure
اطمینان یافتن
confide
اطمینان کردن
confided
اطمینان کردن
confides
اطمینان کردن
liable
قابل اطمینان
reputable
قابل اطمینان
safety belt
کمربند اطمینان
safety belts
کمربند اطمینان
reassurances
اطمینان افرینی
safety plug
پولک اطمینان
safety lamp
چراغ اطمینان
safety hook
قلاب اطمینان
safety glass
شیشه اطمینان
safety fuse
فیوز اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
relief valve
شیر اطمینان
quality assurance
اطمینان از کیفیت
valid
قابل اطمینان
positiveness
قطعیت اطمینان
play up
اطمینان دادن به
overconfidence
اطمینان بیش از حد
safety valve
دریچه اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
sicker
قابل اطمینان
reliability
قابل اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
unreliability
عدم اطمینان
unpromising
غیرقابل اطمینان
truster
اطمینان کننده
limits of confidence
حدود اطمینان
level of confidence
سطح اطمینان
confidence level
درجه اطمینان
factor of safety
عامل اطمینان
solids
قابل اطمینان
solid
قابل اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
trusty
اطمینان بخش
confidence limits
حدود اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
reliable
قابل اطمینان
fiducial interval
فاصله اطمینان
coniviction
عقیده اطمینان
interval confidence
دامنه اطمینان
interval confidence
فاصله اطمینان
insurance stockage
ذخیره اطمینان
fire escape
پلکان اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
uncertainties
عدم اطمینان
uncertainty
عدم اطمینان
i'll warrant
اطمینان میدهم
figure on
اطمینان داشتن
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
area of uncertainity
منطقه عدم اطمینان
trust
اطمینان پشت گرمی
fiduciary
اطمینان بخش ثقه
safe yield
بده قابل اطمینان
reasure
دوباره اطمینان یا قوت
safest
صحیح اطمینان بخش
safes
صحیح اطمینان بخش
trusty
موتمن مورد اطمینان
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
check
اطمینان از صحت چیزی
checked
اطمینان از صحت چیزی
checks
اطمینان از صحت چیزی
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
trusts
اطمینان پشت گرمی
misgiving
عدم اطمینان ترس
trusted
اطمینان پشت گرمی
misgivings
عدم اطمینان ترس
qualms
عدم اطمینان بیم
qualm
عدم اطمینان بیم
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
reliability
قابلیت اطمینان اعتبار
reassures
دوباره اطمینان دادن
safe
صحیح اطمینان بخش
reassured
دوباره اطمینان دادن
reassure
دوباره اطمینان دادن
persuasion
اطمینان عقیده دینی
persuasions
اطمینان عقیده دینی
safer
صحیح اطمینان بخش
quality assurance
عملیات اطمینان از کیفیت جنس
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
i rely or your secrecy
من به رازداری شما اطمینان میکنم
bleeder type steam engine
ماشین بخار با شیر اطمینان
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
unreliable
غیر قابل اطمینان نامعتبر
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
persuasions
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
persuasion
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
accrediting
مورد اطمینان بودن یا شدن
accredit
مورد اطمینان بودن یا شدن
accredits
مورد اطمینان بودن یا شدن
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
mistrustfully
ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
confidence man
کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controlling
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controls
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
I'm sure we can come to some arrangement.
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
chunking along
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
maintains
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
maintain
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintained
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
arithmetic
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
balances
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
verification
بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
aligned
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligning
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligns
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tests
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
tested
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
align
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
test
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligner
وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
acatalectic
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
sync
باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
dry run
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
synchronises
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
protection
اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
synchronizes
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronize
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronised
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronization
باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
test
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
tests
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
tested
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
GOSIP
استاندارد دولت آمریکا برای اطمینان از کار همزمان کامپیوترها و سیستمهای ارتباطی
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com