English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
to lie heavy on one's heart معذب داشتن
Search result with all words
racked with pain کشیدن معذب داشتن
Other Matches
with pain دچاردردسخت معذب ازدرد
agonise معذب ساختن متاثر کردن
agonise بخود پیچیدن معذب شدن
traumatized باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatizes باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatize باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatising باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatised باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatises باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatizing باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
relieves داشتن
possesses داشتن
relieving داشتن
possess داشتن
having داشتن
own داشتن
lacks کم داشتن
lacked کم داشتن
lack کم داشتن
have داشتن
to have داشتن
intercommon داشتن
to hold داشتن
relieve داشتن
owning داشتن
owns داشتن
want کم داشتن
wanted کم داشتن
to have possession of داشتن
to possess داشتن
bears در بر داشتن
bears داشتن
owned داشتن
bear در بر داشتن
bear داشتن
possessing داشتن
doubts شک داشتن
monogyny داشتن یک زن
to be feverish تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
to have f. تب داشتن
redolence بو داشتن
to go hot تب داشتن
lackvt کم داشتن
doubt شک داشتن
to hold a meeting داشتن
doubting شک داشتن
doubted شک داشتن
count on <idiom> بستگی داشتن به
withholding دریغ داشتن
withholds دریغ داشتن
loathe نفرت داشتن از
withheld دریغ داشتن
resides اقامت داشتن
provide مقرر داشتن
to have something at one's disposal چیزی داشتن
provides مقرر داشتن
reside اقامت داشتن
withhold دریغ داشتن
resided اقامت داشتن
loathed نفرت داشتن از
loathes نفرت داشتن از
adjudge مقرر داشتن
vary فرق داشتن
varies فرق داشتن
play-acting نقش داشتن
play-acted نقش داشتن
play-act نقش داشتن
protrude برامدگی داشتن
protruded برامدگی داشتن
contest اعتراض داشتن بر
contested اعتراض داشتن بر
contesting اعتراض داشتن بر
get a break <idiom> فرصت داشتن
get at <idiom> منظور داشتن
to have something چیزی داشتن
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
have been around <idiom> تجربه داشتن
play-acts نقش داشتن
have (something) going for one <idiom> توانایی داشتن
contests اعتراض داشتن بر
cherishing گرامی داشتن
lends معطوف داشتن
apprehend بیم داشتن
sends ارسال داشتن
sends اعزام داشتن
sends گسیل داشتن
sending ارسال داشتن
lend معطوف داشتن
espousing عقیده داشتن به
apprehended بیم داشتن
apprehending بیم داشتن
apprehends بیم داشتن
To be itching fo r a fight . To be on the war path. سر دعوا داشتن
espouse عقیده داشتن به
espoused عقیده داشتن به
espouses عقیده داشتن به
sending اعزام داشتن
aspired هوش داشتن
aspired ارزو داشتن
aspire هوش داشتن
aspire ارزو داشتن
correlating همبستگی داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between. تردید داشتن
cherish گرامی داشتن
cherished گرامی داشتن
aspires ارزو داشتن
aspires هوش داشتن
sending گسیل داشتن
send ارسال داشتن
send اعزام داشتن
send گسیل داشتن
correlate همبستگی داشتن
aspiring هوش داشتن
correlates همبستگی داشتن
aspiring ارزو داشتن
cherishes گرامی داشتن
hankered اشتیاق داشتن
differing فرق داشتن
differed فرق داشتن
differ فرق داشتن
disguising نهان داشتن
disguises نهان داشتن
disguised نهان داشتن
disguise نهان داشتن
stand off <idiom> دورنگه داشتن
take kindly to <idiom> دوست داشتن
to be pressed for time عجله داشتن
differs فرق داشتن
resemble شباهت داشتن
resembled شباهت داشتن
hanker اشتیاق داشتن
stand a chance <idiom> احتمال داشتن
attends حضور داشتن
attending حضور داشتن
attend حضور داشتن
stinks تعفن داشتن
stink تعفن داشتن
exists وجود داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
resembles شباهت داشتن
to be under deadline pressure عجله داشتن
occupying مشغول داشتن
retain نگاه داشتن
expects چشم داشتن
expecting چشم داشتن
expected چشم داشتن
expect چشم داشتن
keeps نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
in the cards <idiom> انتظار داشتن
retained نگاه داشتن
occupy مشغول داشتن
occupies مشغول داشتن
up to <idiom> بستگی داشتن به
in a hurry <idiom> عجله داشتن
in a jam <idiom> مشکل داشتن
in a rush <idiom> عجله داشتن
retains نگاه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com