English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
English Persian
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
Other Matches
lopping باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lopped باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lops باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lop باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
detaining معطل کردن
detained معطل کردن
detain معطل کردن
detains معطل کردن
To keep someone waiting . کسی را معطل کردن
to hang up معطل کردن مسکوت گذاشتن
to pause upon a word روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
behaved سلوک کردن حرکت کردن
behave سلوک کردن حرکت کردن
get off حرکت کردن عزیمت کردن
behaves سلوک کردن حرکت کردن
behaving سلوک کردن حرکت کردن
treks کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
moved حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
sailings حرکت کردن
get under way حرکت کردن
sailed حرکت کردن
move حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
departure حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
moves حرکت کردن
whir حرکت کردن
inch حرکت کردن
departures حرکت کردن
sail حرکت کردن
waggle حرکت کردن
waggles حرکت کردن
waggled حرکت کردن
waggling حرکت کردن
have way on حرکت کردن
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
sail با نازوعشوه حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
pule باصدا حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
lugged سنگین حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
lug سنگین حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
underway در حال حرکت کردن
larrup سنگین حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
lugging سنگین حرکت کردن
lugs سنگین حرکت کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
whish باصدای هیس حرکت کردن
to flounce حرکت تند و ناگهانی کردن
cannonball سریع السیر حرکت کردن
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
departing روانه شدن حرکت کردن
departs روانه شدن حرکت کردن
depart روانه شدن حرکت کردن
wriggle حرکت کرم وار کردن
change down به دنده سنگین حرکت کردن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
lobs با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
leapfrogs باجست وخیز حرکت کردن
shuffling این سو وان سو حرکت کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
leapfrogged باجست وخیز حرکت کردن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
leapfrogging باجست وخیز حرکت کردن
skips رقص کنان حرکت کردن
skipped رقص کنان حرکت کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
lobbing با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbed با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lob با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
ripple بطور موجی حرکت کردن
hulks باسنگینی ورخوت حرکت کردن
hulk باسنگینی ورخوت حرکت کردن
sway away رد کردن ضربه با حرکت بدن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
zoom با صدای وزوز حرکت کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
leapfrog باجست وخیز حرکت کردن
zoomed با صدای وزوز حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
zooms با صدای وزوز حرکت کردن
skip رقص کنان حرکت کردن
moved حرکت کردن تکان خوردن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
wriggling حرکت کرم وار کردن
belts باشدت حرکت یا عمل کردن
belted باشدت حرکت یا عمل کردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
fudges فریفتن اهسته حرکت کردن
moves حرکت کردن تکان خوردن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
proceeded رهسپار شدن حرکت کردن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
wriggles حرکت کرم وار کردن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
fudged فریفتن اهسته حرکت کردن
slugged مثل حلزون حرکت کردن
wriggled حرکت کرم وار کردن
belt باشدت حرکت یا عمل کردن
paddle با باله شنا حرکت کردن
paddled با باله شنا حرکت کردن
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
paddling با باله شنا حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com