English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (6 milliseconds)
English Persian
prisoner's dilemma معمای زندانی
Other Matches
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
escort guard محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
wear stripes دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
dilemmas معمای غیرقابل حل
dilemma معمای غیرقابل حل
fechner's paradox معمای فخنر
policy dilemma معمای سیاستی
rebus معمای مصور
tangram معمای چینی
unemployment inflation dilemma معمای بیکاری
wordplay معمای لفظی
Chinese puzzle معمای چینی
Chinese puzzles معمای چینی
gaolbirds زندانی
jailbird زندانی
jailbirds زندانی
jailŠetc زندانی
termer زندانی
prisoner زندانی
prisoners زندانی
jailed زندانی کردن
prisoners of war زندانی جنگی
prisoner of war زندانی جنگی
gaols زندانی کردن
take prisoner زندانی کردن
run-in زندانی کردن
gaoling زندانی کردن
immure زندانی کردن
gaoled زندانی کردن
jail زندانی کردن
politic زندانی سیاسی
jailing زندانی کردن
The fujitive ( elusive ) prisoner . زندانی فراری
send up زندانی کردن
send-up زندانی کردن
send-ups زندانی کردن
run in زندانی کردن
jails زندانی کردن
gaol زندانی کردن
run-ins زندانی کردن
incarcerate زندانی کردن
imprisonment زندانی شدن
incarcerated زندانی کردن
to serve time زندانی بودن
incarcerates زندانی کردن
releasing a prisoner ازادسازی زندانی
incarcerating زندانی کردن
extradition تسلیم اسیر یا زندانی
inmate اهل بیت زندانی
inmates اهل بیت زندانی
qoud درزندان افگندن زندانی کردن
probationer زندانی ازاد شده بقیدشرف
probationers زندانی ازاد شده بقیدشرف
quad زندانی کردن در زندان افکندن
quads زندانی کردن در زندان افکندن
bar جای ویژه زندانی درمحکمه
bars جای ویژه زندانی درمحکمه
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
local parole زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
probationer زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
probationers زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
serve a sentence به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
ticket of leave سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
incarcerate زندانی کردن حبس کردن
incarcerated زندانی کردن حبس کردن
incarcerating زندانی کردن حبس کردن
incarcerates زندانی کردن حبس کردن
to put in to prison زندانی کردن حبس کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com