Dictiornary-Farsi | معوق گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 213 (11 milliseconds)

English	Persian
procrastinate	معوق گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
table	معوق گذاردن
tabled	معوق گذاردن
tables	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspends	معوق گذاردن


Search result with all words

pocket veto	رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
string along	وفق داشتن معوق گذاردن
Other Matches

to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
deferred	معوق
outstandingly	معوق
outstanding	معوق
pending	معوق
overdue	معوق
delayed	معوق
arrear	معوق
to stand over	معوق ماندن
lie over	معوق ماندن
to hang up	معوق گذاشتن
stand over	معوق ماندن
back order	سفارش معوق
suspend	معوق داشتن
balance due	مانده معوق
default interest	بهره معوق
deferred gratification	کامروایی معوق
deferred payment	پرداخت معوق
arrear	بدهی معوق
hang-ups	معوق گذاشتن
arrears	پرداختهای معوق
hang-up	معوق گذاشتن
hang up	معوق گذاشتن
deferred reaction	واکنش معوق
suspending	معوق داشتن
suspends	معوق داشتن
retarder	کند ساز معوق
outstanding accounts	حساب های معوق
hang up	معوق شدن توقف
hang-up	معوق شدن توقف
hang-ups	معوق شدن توقف
deferred payment credit	اعتبار برای پرداختهای معوق
retard	کند ساختن معوق کردن
retards	کند ساختن معوق کردن
retarding	کند ساختن معوق کردن
revivor	تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
pend	معوق بودن بی تکلیف بودن
invests	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
reposal	گذاردن
tabling	تو گذاردن
instate	گذاردن
investing	گذاردن
invested	گذاردن
invest	گذاردن
table	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
tables	تو گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
impone	گذاردن
repose	گذاردن
skews	کج گذاردن
skewing	کج گذاردن
lay	گذاردن
lays	گذاردن
sets	گذاردن
set	گذاردن
setting up	گذاردن
skew	کج گذاردن
assesses	خراج گذاردن بر
assessed	خراج گذاردن بر
assess	خراج گذاردن بر
consign	امانت گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
placing	در محلی گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
demark	نشان گذاردن
endorse	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
endorsing	صحه گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
embowel	در روده گذاردن
exposing	روباز گذاردن
places	در محلی گذاردن
place	در محلی گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
imprint	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
imprints	گذاردن زدن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
awards	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
awarded	امانت گذاردن
adopt	نام گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
bestow	امانت گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestows	امانت گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave	باقی گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impressing	نشان گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
pt down	کنار گذاردن
consigns	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
put away	کنار گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
impress	نشان گذاردن
impress	باقی گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
skews	اریب گذاردن
skewing	اریب گذاردن
skew	اریب گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
reverence	احترام گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
checks	نشان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
checked	نشان گذاردن
check	نشان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
put up	در فرف گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
sash	پنجره گذاردن
award	امانت گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
posed	: مطرح کردن گذاردن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
station	درپست معینی گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
stations	درپست معینی گذاردن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن