Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (8 milliseconds)
English
Persian
diagnostic check
مقابله تشخیصی
Other Matches
diagnostic
تشخیصی
discretive
تشخیصی
diagnostic interview
مصاحبه تشخیصی
diagnostic program
برنامه تشخیصی
diagnostic routine
روال تشخیصی
diagnostic test
ازمون تشخیصی
diagnostic value
ارزش تشخیصی
diagnostic massage
پیام تشخیصی
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
checked
مقابله کردن مقابله
checks
مقابله کردن مقابله
check
مقابله کردن مقابله
dsm
راهنمای تشخیصی و اماری اختلالهای روانی
wrming message
پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
controlment
مقابله
counterview
مقابله
echo check
مقابله
checking
مقابله
opposition
مقابله
bucking
مقابله
confrontation
مقابله
confrontations
مقابله
transfer check
مقابله
contrasted
مقابله
contrasts
مقابله
checks
مقابله
contrasting
مقابله
checked
مقابله
check
مقابله
contrast
مقابله
collations
مقابله
collation
مقابله
data check
مقابله داده ها
check boxes
جعبههای مقابله
check indicator
نماینده مقابله
check list
سیاهه مقابله
dynamic check
مقابله پویا
check point
نقطه مقابله
checklist
سیاهه مقابله
checks and balance
کنترل و مقابله
visual check
مقابله بصری
crossecheck
مقابله مجدد
cyclic check
مقابله چرخهای
casting out nines
مقابله نه نهی
visual check
مقابله دیداری
sum check
مقابله جمعی
parity check
مقابله توازن
parity check
مقابله ایستایی
selection check
مقابله گزینش
sequence check
مقابله ترتیب
sequence checking
مقابله ترتیبی
sight check
مقابله چشمی
spell checker
مقابله گر املائی
system check
مقابله سیستم
modulo n check
مقابله به پیمانه
marginal check
مقابله مرزی
parity checking
مقابله توازن
validity check
مقابله اعتبار
overflow check
مقابله سرریز
twin check
مقابله توام
limit check
مقابله حدود
loop checking
مقابله حلقه
sight check
مقابله نظری
collated
مقابله کردن
cross-examination
پرسش و مقابله
repels
مقابله کردن
spot check
مقابله موضعی
repelled
مقابله کردن
repel
مقابله کردن
algebra
جبر و مقابله
spot checks
مقابله موضعی
beards
مقابله کردن
beard
مقابله کردن
retaliation
مقابله به مثل
reciprocity
مقابله به مثل
collating
مقابله کردن
collates
مقابله کردن
collate
مقابله کردن
cross-examinations
پرسش و مقابله
bucking coil
پیچک مقابله
automatic check
مقابله خودکار
built in check
مقابله توکار
arithmetic check
مقابله حسابی
acounter
مقابله کردن
countering
مقابله کردن
repelling
مقابله کردن
opposability
مقابله پذیری
countered
مقابله کردن
counter
مقابله کردن
reciprocates
مقابله به مثل نمودن
odd even check
مقابله فرد و زوج
parity check
مقابله کردن توازن
tick off
نشان رسیدگی و مقابله
reciprocate
مقابله به مثل نمودن
check
مقابله کردن بررسی
vertical parity check
مقابله توان عمدی
checked
مقابله کردن بررسی
checks
مقابله کردن بررسی
collate
مقابله وتطبیق کردن
syntax checker
مقابله نحوه گری
reciprocated
مقابله به مثل نمودن
machine check interrupt
وقفه مقابله ماشین
check indicator
مشخص کننده مقابله
checking program
برنامه مقابله کننده
counter military
مقابله باعملیات نظامی
dump check
مقابله حین روبرداری
duplication check
مقابله از راه تکرار
collating
مقابله وتطبیق کردن
hardware check
مقابله سخت افزاری
collated
مقابله وتطبیق کردن
collates
مقابله وتطبیق کردن
longitudinal redundancy check
مقابله افزونگی طولی
disaster control
روش مقابله با سوانح و بلایا
Touché!
خوب مقابله کردی!
[در بحثی]
i raked all algebra
جبر و مقابله را زیر و روکردم
checkpoint restart
اغازگر مجدد نقطه مقابله
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
rencounter
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
lrc
Check LongitudinalRedundancy مقابله افزونگی طولی
checkpoint
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
check-points
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
desk checking
فرایند بررسی بوسیله دست مقابله رومیزی
checkpoints
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
north atlantic treaty organization (nato
پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
retaliation
تلافی کردن مقابله کردن به مثل
reluctate
مقابله کردن بی میلی کردن
resists
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
countered
مقابله کردن تلافی کردن
resist
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
countering
مقابله کردن تلافی کردن
counter
مقابله کردن تلافی کردن
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com