Dictiornary-Farsi | مقابل خلاف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
contrary	مقابل خلاف


Other Matches

delict	خلاف
misdeeds	خلاف
petty offence	خلاف
misdemeanor	خلاف
offense,etc	خلاف
misdoing	خلاف
minor offence	خلاف
misconduct	خلاف
perverse	خلاف بد
contrary to	بر خلاف
trespasses	خلاف
trespassing	خلاف
trespassed	خلاف
offenses	خلاف
trespass	خلاف
misdeed	خلاف
offence	خلاف
anticlimactic	خلاف انتظاری
misconduct	خلاف کاری
offenders	خلاف کار
contra flow	خلاف جهت
immorally	بر خلاف اخلاق
commit a minor offence	خلاف کردن
irregular	خلاف قاعده
abnonmally	بر خلاف قاعده
anomalous	خلاف قاعده
immoral	خلاف اخلاق
unlawful	خلاف شرع
reverse	خلاف جهت
reversed	خلاف جهت
reverses	خلاف جهت
reversing	خلاف جهت
impolicy	خلاف مصلحت
unconventional	خلاف عرف
trumped up	خلاف واقع
anomalies	خلاف قاعده
anomaly	خلاف قاعده
trumped-up	خلاف واقع
offender	خلاف کار
contrary to nature	بر خلاف طبیعت
court of minor offence	محکمه خلاف
untrue	خلاف واقع
missatement	خلاف گویی
opposit	در خلاف جهت
fouls	خلاف طوفانی
police court	دادگاه خلاف
police court	محکمه خلاف
unconscionable	خلاف وجدان
foulest	خلاف طوفانی
fouler	خلاف طوفانی
fouled	خلاف طوفانی
foul	خلاف طوفانی
misprision	خلاف کاری
inadvisability	خلاف مصلحت
contradictions	خلاف گویی
contradiction	خلاف گویی
illogic	خلاف منطق
guilty of a minor offence	خلاف کار
court of petty offences	محکمه خلاف
malversation	اختلاس خلاف
untruthful	خلاف حقیقت
to rise up against someone [something]	شورش کردن بر خلاف
unscientific	خلاف موازین علمی
heterotaxis	ترتیب خلاف قاعده
malfeasance	کار خلاف قانون
illegality	کار خلاف قانون
irregular act	عمل خلاف رویه
heterotaxy	ترتیب خلاف قاعده
inequity	خلاف موازین انصاف
inequitable	خلاف موازین انصاف
offends	مرتکب خلاف شدن
offended	مرتکب خلاف شدن
offend	مرتکب خلاف شدن
to offend against any one	به کسی خلاف کردن
unreason	عمل خلاف عقل
inequities	خلاف موازین انصاف
counterclockwise	در خلاف عقربههای ساعت
upwind	خلاف جهت باد
hackers	شخص خلاف کار
hacker	شخص خلاف کار
untruths	خلاف حقیقت کذب
unnaturally	بر خلاف اصول طبیعت
unnatural	بر خلاف اصول طبیعت
untruth	خلاف حقیقت کذب
counterclockwise	در خلاف جهت ساعت
retrograde	دوران در خلاف جهت معمول
counterclockwise rotation	حرکت در خلاف عقربههای ساعت
malfeasance	شرارت کار خلاف قانون
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement]	این بر خلاف قرارداد ما است.
condition contrary to the requirment of	شرط خلاف مقتضای عهد
To swim against the current.	بر خلاف جریان آب شنا کردن
condition contrary to the requirement	شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment	شرط خلاف مقتضای عهد
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
impoliticly	از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
unconstitutional	بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
unmilitary	بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to buck the trend <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to strive against the stream <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to swim against the tide <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
Unless otherwise stated .	مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
corpus delicti	عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
as compared to	در مقابل
anti	در مقابل
as opposed to	در مقابل
versus	در مقابل
opposed	مقابل
at the fore <adv.>	در مقابل
versus prep	در مقابل
title	مقابل
in the front <adv.>	در مقابل
at the front <adv.>	در مقابل
vis-a-vis	مقابل
opposite	مقابل
in consideration of	در مقابل
in front <adv.>	در مقابل
fore <adv.>	در مقابل
at front <adv.>	در مقابل
vis a vis	مقابل
opposites	مقابل
titles	مقابل
adverse yaw	شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
shield	, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shields	, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
neap tide	دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
off	مقابل عازم
obverse	طرف مقابل
from opposite directions	از دو طرف مقابل
opposed piston engine	موتورپیستون مقابل
alternative hypothesis	فرضیه مقابل
point blank	مقابل هدف
on payment	در مقابل وجه
dead against	درست مقابل
opposite the house	مقابل خانه
water resistance	مقاومت در مقابل اب
counter weight	وزنه مقابل
anti thesis	وضع مقابل
contralateral muscles	عضلات مقابل
counterparts	نقطه مقابل
counterweight	وزنه مقابل
counterweights	وزنه مقابل
inverse	برعکس مقابل
counterpart	نقطه مقابل
counterpoint	نقطه مقابل
respondents	طرف مقابل
in comparison to [compared with]	در قبال [در مقابل]
respondent	طرف مقابل
orientated	هدف مقابل
point-blank	مقابل هدف
rivalled	طرف مقابل دعوا
drip proof enclosure	حفافت در مقابل ریزش اب
documents against payment	اسناد در مقابل پرداخت
release documents against	واگذاری اسناد در مقابل
rivals	طرف مقابل دعوا
rival	طرف مقابل دعوا
mouses	مقابل حساسیت Mouse
torsional rigidity	استحکام در مقابل پیچش
rivaled	طرف مقابل دعوا
rivalling	طرف مقابل دعوا
rivaling	طرف مقابل دعوا
hardest	سخت در مقابل نرم
equity versus efficiency	برابری در مقابل کارائی
flood protection	حفافت در مقابل طغیان
caps	در مقابل حالت کوچک
opposit stroke pistons	پیستون مقابل گرد
passing on the oath to the other party	رد قسم به طرف مقابل
mouse	مقابل حساسیت Mouse
capitals	در مقابل حالت کوچک
light resistance	مقاومت در مقابل نور
laws versus tendencies	قوانین در مقابل تمایلات
kukutsu dachi	ایستادن در مقابل حریف
sonnal deung	مقابل تیغه دست
hard	سخت در مقابل نرم
harder	سخت در مقابل نرم
shell proof	مقاوم در مقابل گلوله
front wall	دیوار مقابل اسکواش
driveway	راه مقابل خانه
wear resistance	مقاومت در مقابل سایش
blocked	دفاع در مقابل ابشار
blocks	دفاع در مقابل ابشار
antipode	نقطهء مقابل یا متقاطر
block	دفاع در مقابل ابشار
counter	مقابل دستگاه شمارنده
windproof	مقاوم در مقابل باد
forwarded	حرکت به جلو یا مقابل
forward	حرکت به جلو یا مقابل
aboral	نقطه مقابل دهان
countering	مقابل دستگاه شمارنده
cash against documents	پول در مقابل اسناد
boring stay	قسمت ساکن مقابل
countered	مقابل دستگاه شمارنده
fascia plate	تابلوی مقابل دریک وسیله
flame safety	ایمنی در مقابل شعله اتش
actinautographic	دارای حساسیت در مقابل نور
rebellions	یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
coefficient of drag	ضریب مقاومت در مقابل حرکت
impluse response	رفتار در مقابل فشار ضربهای