Dictiornary-Farsi | مقاطعه کار کفن ودفن متصدی کفن ودفن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
mortician	مقاطعه کار کفن ودفن متصدی کفن ودفن
morticians	مقاطعه کار کفن ودفن متصدی کفن ودفن


Other Matches

undertaking	کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaker	کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertakers	کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
necrologist	متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher	متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan	متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
contract	پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
pieceworker	مقاطعه چی
piece-worker	مقاطعه چی
operator on incentive	مقاطعه چی
jobber [piece worker]	مقاطعه چی
incentive operator	مقاطعه چی
piece worker	مقاطعه چی
contract	مقاطعه
piece-workers	مقاطعه چی ها
pieceworkers	مقاطعه چی ها
piece workers	مقاطعه چی ها
operators on incentive	مقاطعه چی ها
incentive operators	مقاطعه چی ها
lumper	مقاطعه کار
contractors	مقاطعه کار
incentive operator	مقاطعه کار
by contract	بطور مقاطعه
fat work	مقاطعه کار
by the job	به طور مقاطعه
jobber	مقاطعه کار
job	کار مقاطعه
jobs	کار مقاطعه
pieceworkers	مقاطعه کار ها
piece workers	مقاطعه کار ها
piece-workers	مقاطعه کار ها
operators on incentive	مقاطعه کار ها
incentive operators	مقاطعه کار ها
piece-worker	مقاطعه کار
jobber [piece worker]	مقاطعه کار
operator on incentive	مقاطعه کار
piece worker	مقاطعه کار
pieceworker	مقاطعه کار
contractor	مقاطعه کار
main contractor	مقاطعه کار اصلی
assumpsit	مقاطعه کاری فرض
piecework	کار از روی مقاطعه
subcontractors	مقاطعه کار فرعی
subcontract	مقاطعه کاری فرعی
subcontracted	مقاطعه کاری فرعی
timework	کار از روی مقاطعه
subcontracting	مقاطعه کاری فرعی
subcontractor	مقاطعه کار فرعی
subcontracts	مقاطعه کاری فرعی
road contractor	مقاطعه کار جاده
contract	مقاطعه کاری کردن
master builder	بنای مقاطعه کار
jobbery	سوء استفاده مقاطعه
package deal	مقاطعه در بست و خرید یکجا
contract note	سند مقاطعه توافق نامه
jobs	ایوب مقاطعه کاری کردن
job	ایوب مقاطعه کاری کردن
package deals	مقاطعه در بست و خرید یکجا
entrepreneur	مدیر یک موسسه اقتصادی بزرگ مقاطعه کار
entrepremership	اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
entrepreneurs	مدیر یک موسسه اقتصادی بزرگ مقاطعه کار
warden	متصدی
operator	متصدی
clerk	متصدی
user	متصدی
users	متصدی ها
operators	متصدی ها
in charge	متصدی
clerks	متصدی
quartermasters	متصدی
quartermaster	متصدی
runner	متصدی
runners	متصدی
operator	متصدی
vacant	بی متصدی
responsible	متصدی
incumbents	متصدی
incumbent	متصدی
operators	متصدی
cataloguer	متصدی کاتالوگ
winch driver	متصدی دوار
signal man	متصدی علائم
yard man	متصدی محوطه
chartulary	متصدی بایگانی
operators	متصدی ماشین
salespeople	متصدی فروش
salesperson	متصدی فروش
salespersons	متصدی فروش
ruling	رایج متصدی
receptionist	متصدی پذیرش
cataloger	متصدی کاتالوگ
time keeper	متصدی اوقات
radar man	متصدی رادار
operator command	فرمان متصدی
auctioneer	متصدی مزایده
auctioneer	متصدی حراج
machine operator	متصدی ماشین
litter bearer	متصدی برانکارد
radar operator	متصدی رادار
radarman	متصدی رادار
radio operator	متصدی بی سیم
radioman	متصدی بی سیم
auctioneers	متصدی مزایده
auctioneers	متصدی حراج
infirmarian	متصدی بیمارستان
signalman	متصدی علائم
harbour master	متصدی بندر
groundskeeper	متصدی زمین
freshwater king	متصدی اب شیرین کن
operator console	پیشانه متصدی
curators	نگهبان متصدی
fitters	متصدی نصب
curator	نگهبان متصدی
receivers	متصدی دریافت
receiver	متصدی دریافت
unattended	بدون متصدی
acting	کفیل متصدی
fitter	متصدی نصب
officer	مامور متصدی
turf accountants	متصدی شرطبندی
supplier	متصدی ملزومات
suppliers	متصدی ملزومات
operators	متصدی دستگاه
operator	متصدی ماشین
officers	مامور متصدی
ammunition handler	متصدی مهمات
rulings	رایج متصدی
operator	متصدی دستگاه
adman	متصدی اعلانات
stoker	متصدی سوخت کوره
carrier	متصدی حمل و نقل
prothonotary	متصدی امضاء احکام
orchardman	متصدی باغ میوه
titular	متصدی دارای عنوانی
prontonotary	متصدی امضاء احکام
peripheral equipment operator	متصدی تجهیزات جانبی
plate layer	متصدی تعمیر خط اهن
word processing operator	متصدی پردازش کلمه
carriers	متصدی حمل و نقل
watertender	متصدی مخازن اب ناو
wagoner	متصدی حمل ونقل
titular charge daffaires	متصدی شغل سیاسی
pressmen	متصدی ماشین چاپ
pressman	متصدی ماشین چاپ
time keeper	متصدی اوقات کار
teletypist	متصدی دوره نگاره
orchardist	متصدی باغ میوه
oilking	متصدی سوخت و اب کشتی
contracting officer	افسر متصدی پیمان
data entry operator	متصدی داده دهی
boiler maker	متصدی دیگ بخار
hold captain	متصدی انبار کشتی
liquidators	متصدی امورتصفیه شرکت
heaters	متصدی گرم کردن
fish warden	متصدی امور شیلات
forwarding agent	متصدی حمل ونقل
stevedores	متصدی بارگیری و تخلیه
biddy	متصدی نظافت خانه
forwarder	متصدی حمل و نقل
stevedore	متصدی بارگیری و تخلیه
liquidator	متصدی امورتصفیه شرکت
keypunch operator	متصدی منگنه زنی
heater	متصدی گرم کردن
turf accountant	متصدی شرط بندی
my p	متصدی پیش ازمن
mess treasurer	متصدی صندوق باشگاه
common carrier	متصدی حمل ونقل
majordomo	متصدی امور خانوادگی
army postal clerk	متصدی پست ارتشی
liftman	اسانسورچی متصدی اسانسور
officers	متصدی ضابط عدلیه
officer	متصدی ضابط عدلیه
ammunition handler	متصدی جابجایی مهمات
church warden	متصدی دارایی کلیسا
firemen	متصدی اتش خانه موتور
blast furnaceman	مسئول یا متصدی کوره بلند
billposter	متصدی نصب اعلانات بدیوارهاوغیره
throttleman	متصدی دستگیره سرعت ناو
stevedore	متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedore	متصدی بارگیری و حمل و نقل
gamekeepers	متصدی جانوران شکاری قرقچی
gamekeeper	متصدی جانوران شکاری قرقچی
machinist	ماشینیست متصدی دستگاه تراش
machinists	ماشینیست متصدی دستگاه تراش
pointer	متصدی کنترل درجه توپ
pointers	متصدی کنترل درجه توپ
signal boxes	توقف گاه متصدی علائم
signal box	توقف گاه متصدی علائم
stevedores	متصدی بارگیری و حمل و نقل
stevedores	متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
account executive	متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
fireman	متصدی اتش خانه موتور
pantler	متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
to put in possession	مالکیت دادن متصدی کردن
time keeper	متصدی ثبت اوقات کار
forwarder's receipt	رسید متصدی حمل و نقل
vigorish	سود متصدی شرط بندی
stenotypisht	متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
weeder	متصدی چیدن علف هرزه
checkman	متصدی کنترل اب دیگ بخار