Dictiornary-Farsi | مقام یامسند قضاوت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (5 milliseconds)

English	Persian
tribunate	مقام یامسند قضاوت


Other Matches

bench	روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches	روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
Judge not , that ye be not judged. <proverb>	قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
plate milling stand	مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
judgements	قضاوت
judgement	قضاوت
adjudication	قضاوت
arret	قضاوت
verdicts	قضاوت
verdict	قضاوت
jurisdication	قضاوت
judgment	قضاوت
judgeship	قضاوت
judgments	قضاوت
decree	قضاوت تصویبنامه
exclusive jurisdiction	حق قضاوت استثنایی
exclusive jurisdiction	حق قضاوت کنسولی
decreeing	قضاوت تصویبنامه
decrees	قضاوت تصویبنامه
decreed	قضاوت تصویبنامه
bench	مسند قضاوت
formal logic	قضاوت سطحی
benches	مسند قضاوت
witting	هوش قضاوت
judicable	قابل قضاوت
advise	قضاوت کردن
comparative judgement	قضاوت تطبیقی
jurisdiction	قضاوت کردن
judges	قضاوت کردن
judged	قضاوت کردن
equanimity	قضاوت منصفانه
justifies	قضاوت کردن
jurisdication	حق قضاوت قلمرو
value judgements	قضاوت ارزشی
judging	قضاوت کردن
absolute judgment	قضاوت مطلق
justify	قضاوت کردن
sentence	رای قضاوت
value judgement	قضاوت ارزشی
judge	قضاوت کردن
pass a judgement	قضاوت کردن
sentencing	رای قضاوت
sentences	رای قضاوت
justifying	قضاوت کردن
measurements	روش قضاوت چیزی
prejudgment	قضاوت قبل از وقوع
forjudge	از پیش قضاوت کردن
expertize	استادانه قضاوت کردن
law of comparative judgement	قانون قضاوت تطبیقی
measurement	روش قضاوت چیزی
judgement	رای دادگاه قضاوت
views	چشم انداز قضاوت
viewing	چشم انداز قضاوت
levelheaded	دارای قضاوت صحیح
view	چشم انداز قضاوت
judgements	رای دادگاه قضاوت
judgments	رای دادگاه قضاوت
viewed	چشم انداز قضاوت
forejudge	از پیش قضاوت کردن
errs	بغلط قضاوت کردن
erred	بغلط قضاوت کردن
err	بغلط قضاوت کردن
to hold the scales even	بی طرفانه قضاوت کردن
common sense	قضاوت صحیح حس عام
bet on the wrong horse <idiom>	قضاوت اشتباه درموردچیزی
uncharitable	سخت گیردر قضاوت
embassage	مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
prejudge	بدون رسیدگی قضاوت کردن
benches	کرسی قضاوت جای ویژه
performances	روش قضاوت کارایی سیستم
bench	کرسی قضاوت جای ویژه
prejudged	بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges	بدون رسیدگی قضاوت کردن
meier art judgement test	ازمون قضاوت هنری مایر
judicious	دارای قوه قضاوت سلیم
bencher	کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
advising	قضاوت کردن پند دادن
advises	قضاوت کردن پند دادن
prejudging	بدون رسیدگی قضاوت کردن
performance	روش قضاوت کارایی سیستم
it is hard to say	به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
partial jurisdiction	حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
prejudice	قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
One must not judge by appearances .	بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudices	قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
praetorian	وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
can't see the forest for the trees <idiom>	ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
rhadamanthine	وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
be raise to the bench	بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
Doom	[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover <idiom>	[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
stage	مقام
position	مقام
office	مقام
stages	مقام
stature	مقام
eminency	مقام
eminence	مقام
foothole	مقام
offices	مقام
equipotential	هم مقام
positioned	مقام
pew	مقام
stand	مقام
paripassu	هم مقام
authority	مقام
places	مقام
rete	مقام
pews	مقام
place	مقام
function	مقام
functions	مقام
placing	مقام
status	مقام
opposite number	هم مقام
connexions	مقام
connection	مقام
settings	مقام
setting	مقام
functioned	مقام
standing	مقام
pank	مقام
normative economics	اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
status symbols	علامت مقام
substituting	قائم مقام
peerage	مقام سناتوری
peerages	مقام سناتوری
defensive	مقام تدافع
A musical tone .	مقام ( درموسیقی )
ranks	سلسله مقام
doctors of eminence	پزشکان پر مقام
much	عالی مقام
officiate	مقام رسمی
officiated	مقام رسمی
officiates	مقام رسمی
officiating	مقام رسمی
khedivate	مقام خدیو
oldman	مقام فرماندهی
first water	بالاترین مقام
papal dignity	مقام پاپ
placer	مقام دار
duumvir	شریک مقام
devil may care	بی توجه به مقام
deplume	از مقام انداختن
prelacy	مقام اسقفی
commandery	مقام فرماندهی
kaiserdom	مقام قیصر
officeholder	شاغل مقام
khediviate	مقام خدیو
kingship	مقام سلطنت
knight errantry	مقام سلحشوری
locumtenens	قائم مقام
in power	صاحب مقام
man of place	صاحب مقام
mastership	مقام استادی
men of position	صاحبان مقام
colonelcy	مقام سرهنگی
priorate	مقام اسبق
vizierate	مقام وزارت
viziership	مقام وزارت
wardenship	مقام ریاست
high-class	والا مقام
vice-chancellors	قائم مقام
vice-chancellor	قائم مقام
vice chancellor	قائم مقام
office-holder	صاحب مقام
office-holders	صاحب مقام
receivership	مقام امانت
viscounty	مقام ویکنت
professoriat	مقام استادی
roll stand	مقام نورد
see of rome	مقام پاپ
bishopric	مقام اسقفی
senatorship	مقام سناتوری
shrievalty	مقام ومنصب
baronage	مقام بارونی
subsitute	قائم مقام
attorneyship	مقام وکالت
status symbol	علامت مقام
successor	قائم مقام
substituted	قائم مقام
positioned	مرتبه مقام
places	مقام رتبه
position	مرتبه مقام
dignitary	عالی مقام
dignitaries	عالی مقام
Highnesses	بلندی مقام
deputy	قائم مقام
deputies	قائم مقام
place	مقام رتبه
marquess	مقام مارکیز
directorate	مقام مدیریت
priesthood	مقام کشیش
directorates	مقام مدیریت
Highness	بلندی مقام
infra dig	دون مقام
marquises	مقام مارکیز
marquis	مقام مارکیز
marquesses	مقام مارکیز
placing	مقام رتبه

tribunate

مقام یامسند قضاوت