English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
defiance مقاومت اعتراض
Other Matches
series resistance مقاومت ورودی مقاومت سری مقاومت ماقبل
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly بطور اعتراض ازروی اعتراض
varistor مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
choke impedance امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
impedance مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
protest اعتراض اعتراض کردن
protested اعتراض اعتراض کردن
protests اعتراض اعتراض کردن
protesting اعتراض اعتراض کردن
insulation resistance مقاومت الکتریکی مقاومت ایزولاسیون
resilience درجه مقاومت فرش در برابر سایش [این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
reluctivity مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
grid bias resistance مقاومت پلاریزاسیون شبکه مقاومت بایاس شبکه
grid suppressor مقاومت میرایی شبکه مقاومت شبکه سوپرسورشبکه
challenged اعتراض
challenge اعتراض
condemnations اعتراض
objections اعتراض
remonstrance اعتراض
condemnation اعتراض
challenges اعتراض
protesting اعتراض
protests اعتراض
protestation اعتراض
protested اعتراض
power of reservation حق اعتراض
impeachment اعتراض
impugnment اعتراض
impugnation اعتراض
contestation اعتراض
animadversion اعتراض
protest اعتراض
protestations اعتراض
exception اعتراض
objection اعتراض
exceptions اعتراض
contest اعتراض داشتن بر
fussing اعتراض کردن
fusses اعتراض کردن
controvertible قابل اعتراض
contest اعتراض کردن
contested اعتراض داشتن بر
contested اعتراض کردن
contesting اعتراض داشتن بر
contesting اعتراض کردن
contests اعتراض داشتن بر
fussed اعتراض کردن
fuss اعتراض کردن
kicker اعتراض کننده
objects اعتراض کردن
objects اعتراض داشتن
impugnable قابل اعتراض
objecting اعتراض کردن
objecting اعتراض داشتن
disputable اعتراض پذیر
demurrer اعتراض کننده
demurrant اعتراض کننده
demurrable اعتراض پذیر
contests اعتراض کردن
impugn اعتراض کردن
impugned اعتراض کردن
protest اعتراض رسمی
object اعتراض کردن
object اعتراض داشتن
protested اعتراض کردن
protested اعتراض رسمی
indirect objects اعتراض کردن
indirect objects اعتراض داشتن
protesting اعتراض کردن
protesting اعتراض رسمی
direct objects اعتراض کردن
direct objects اعتراض داشتن
protests اعتراض کردن
exept اعتراض کردن
protest اعتراض کردن
impugning اعتراض کردن
impugns اعتراض کردن
contestable قابل اعتراض
condemnable قابل اعتراض
objected اعتراض کردن
objected اعتراض داشتن
challengeable قابل اعتراض
bill of exception اعتراض نامه
appose اعتراض کردن
unquestioning غیرقابل اعتراض
implicit بلا اعتراض
protests اعتراض رسمی
obtest اعتراض کردن
except اعتراض کردن
unquestionable غیرقابل اعتراض
squawk اعتراض کردن
squawked اعتراض کردن
remonstrance تعرض اعتراض
take exception to اعتراض کردن به
objectionable قابل اعتراض
squawks اعتراض کردن
to a on or upon اعتراض کردن بر
objectors اعتراض کننده
objector اعتراض کننده
unlikely قابل اعتراض
exceptionable اعتراض پذیر
fulminates اعتراض کردن
unobjectionable اعتراض ناپذیر
fulminated اعتراض کردن
fulminate اعتراض کردن
to enter a protest اعتراض کردن
protest for non acceptance اعتراض نکول
to e. a protest اعتراض کردن
to take exception to anything به چیزی اعتراض کردن
object کالا اعتراض کردن
to cry shame upon اعتراض سخت بر...کردن
impugn مورد اعتراض قراردادن
impugns مورد اعتراض قراردادن
retour sans protet اعاده بدون اعتراض
And exactly what do you mean by that ? مقصود ؟( درمقام اعتراض )
objected کالا اعتراض کردن
impugning مورد اعتراض قراردادن
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
impugned مورد اعتراض قراردادن
objecting کالا اعتراض کردن
confrontational رفتار همراهبا اعتراض
direct objects کالا اعتراض کردن
to protest against something به چیزی اعتراض کردن
objects کالا اعتراض کردن
objectionably بطور قابل اعتراض
implicit obedience فرمانبرداری بدون اعتراض
indirect objects کالا اعتراض کردن
condemnations محکوم کردن اعتراض
condemnation محکوم کردن اعتراض
demurrer اعتراض بصلاحیت دادگاه
disputability قابل اعتراض بودن
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
loud-mouthed اهل جیغ و داد و اعتراض
to venture on an objection باجرات اعتراض به کسی کردن
animadvert اعتراض کردن متوجه شدن
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
protests اعتراض به رای داور کشتی
protest اعتراض به رای داور کشتی
protested اعتراض به رای داور کشتی
impugn مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
contests مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally. صدای مردم درآمد ( اعتراض )
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
impugned مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugning مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
impugns مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protesting اعتراض به رای داور کشتی
contesting مورد تردید یا اعتراض قراردادن
fin de non recevoir رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
question مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questions مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
I take exception to the tone of your remarks. من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
I strongly protest against such allegations! من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
hoot فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hooted فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
line of resistance خط مقاومت
line resistance مقاومت خط
high resistance پر مقاومت
total resistance مقاومت کل
renitency مقاومت
resistance مقاومت
weak کم مقاومت
durability مقاومت
resist مقاومت
resistor مقاومت
resisted مقاومت
resisting مقاومت
strength مقاومت
resists مقاومت
passively بی مقاومت
resistors مقاومت
weaker کم مقاومت
strengths مقاومت
weakest کم مقاومت
weaknesses کم مقاومت
low resistance مقاومت کوچک
impedance at resonance مقاومت فازی
shunt مقاومت موازی
load resistance مقاومت بار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com