English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
acceptableness مقبول واقع شدن
Other Matches
adequate <adj.> مقبول
sufficing <adj.> مقبول
sightly مقبول
acceptable مقبول
good [sufficient] <adj.> مقبول
accepted مقبول
satisfactory <adj.> مقبول
sufficient <adj.> مقبول
acceptable <adj.> مقبول
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
situated or situate واقع
situate واقع در
substantially در واقع
postmortem پس از واقع
situating واقع در
in reality در واقع
bestead واقع
situates واقع در
indeed در واقع
post mortem پس از واقع
As it were در واقع
situated واقع شده در
precordial واقع در پیش دل
realists واقع بین
situated واقع در جایگزین
realist واقع بین
realist واقع گرا
situated or situate واقع شده
realists واقع گرا
initials واقع در اغاز
subjacent واقع در زیر
sinisteral واقع درسمت چپ
sincipital واقع در جلوی سر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
shipside واقع در کنارکشتی
initial واقع در اغاز
procephalic واقع در جلو سر
initialed واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
sublunar واقع در زیرقمر
postern واقع درعقب
alpha lyrae نسر واقع
intradermic واقع در زیرپوست
intradermal واقع در زیرپوست
axile واقع درمحور
intervascular واقع در میان رگ ها
capsulate واقع درکپسول
centric واقع درمرکز
flight from reality واقع گریزی
dereism واقع گریزی
dichasial واقع در دو طرف
initiatory واقع در اول
hypodermal واقع در زیرپوست
extraception واقع نگری
extreme position واقع درمنتهاالیه
intralogical واقع در حدودمنطق
intramontane واقع در کوهستان
lumbar واقع در کمر
osculant واقع شونده
realistic واقع بین
realistic واقع گرایانه
realistically واقع بین
realistically واقع گرایانه
located inside تو واقع شده
limitrophe واقع در مرز
trumped up خلاف واقع
trumped-up خلاف واقع
life like واقع نما
it lies on the east of در خاور واقع
haemal واقع درسوی دل
set واقع شده
realism واقع بینی
vega نسر واقع
vanward واقع درجلو
objectivity واقع بینی
lies واقع شدن
to come to pass واقع شدن
lied واقع شدن
nether واقع در پایین
nether واقع در زیر
yonder واقع درانجا
sets واقع شده
setting up واقع شده
realism واقع گرائی
covenant واقع شود
covenants واقع شود
vertical واقع در نوک
realism واقع گرایی
transpontine واقع در انسوی پل
to take place واقع شدن
occur واقع شدن
occurred واقع شدن
occurring واقع شدن
occurs واقع شدن
hinder واقع درعقب
hindered واقع درعقب
hindering واقع درعقب
meaner واقع دروسط
mean واقع دروسط
untrue خلاف واقع
hinders واقع درعقب
onshore واقع در ساحل
lie واقع شدن
superjacent واقع درفوق
meanest واقع دروسط
take place واقع شدن
down-to-earth واقع بین
down to earth واقع بین
half way واقع در نیمه راه
interscapular واقع در میان دو کتف
interplanetary واقع در بین سیارات
interdental واقع در میان دو دندان
intercellular واقع در میان یاخته ها
interaxial واقع در میان دو کوه
interseptal واقع در میان جدارها
haemal واقع درسوی چپ سینه
interdigitate واقع در میان انگشتان
interseptal واقع در میان پره ها
intertribal واقع در میان قبیله ها
interurban واقع در میان شهرها
intercensal واقع در میان دو سرشماری
hypogastric واقع در زیر شکم
interdigital واقع در میان انگشتان
hypogynous واقع در زیر تخمدان
hypogeous واقع در شکم خاک
hypogeal واقع در شکم خاک
intercililary واقع در میان ابروها
interjacent در میان واقع شونده
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
interamnian واقع در میان دو رودخانه
interaxal واقع در میان دو کوه
intercolumnar واقع در میان دو ستون
intermontane واقع در میان دو کوه
intermundane واقع در میان دو جهان
interfacial واقع در میان دورو
intermural واقع در میان دیوارها
intervertebral واقع در میان مهره ها
suboceanic واقع درعمق اقیانوس
superlunar واقع دربالای ماه
superlunary واقع بر بالای ماه
supraclavicular واقع دربالای ترقوه
surfacer جسم واقع در سطح
sublunary واقع در زیر ماه
to come in useful سودمند واقع شدن
precostal واقع در پیش دنده ها
pre ocular واقع در جلو چشم
prehepatic واقع در جلو جگر
premedial واقع در نیمه قدامی
premedian واقع در نیمه قدامی
sublingual واقع درزیر زبان
subsolar واقع در نواحی گرمسیر
subocular واقع درزیر چشم
subcartilaginous واقع در زیر غضروف
southwestern واقع در جنوب غربی
southwest واقع در جنوب غربی
situated to the right واقع دردست راست
subsacral واقع درزیراستخوان خاجی
pragmatics فعال واقع بین
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
left handed واقع در سمت چپ ناشی
laterad واقع درخط افقی
it never occurred again دیگر واقع نشد
intratelluric واقع در درون زمین
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
intracellular واقع در درون سلول
nodal واقع درنزدیک گره
lobar واقع در قسمتهای ریه
mid most واقع در عین وسط
postcardinal واقع در پشت قلب
pantropical واقع در مناطق حاره
pantropic واقع در مناطق حاره
moral realism واقع نگری اخلاقی
midship واقع درمیان کشتی
midmost واقع در عین وسط
ventral واقع بر روی شکم
middlemost واقع در عین وسط
intra uterine واقع در درون زهدان
lateral واقع درخط افقی
avail دردسترس واقع شدن
caudate وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
caudel وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
post-natal واقع شونده پس از تولد
cislunar واقع درجو قمر
citied واقع شده در شهر
mural واقع برروی دیوار
post natal واقع شونده پس از تولد
terminals واقع در نوک پایان
terminal واقع در نوک پایان
head دربالا واقع شدن
become entitled to مصداق ..... واقع شدن
above مافوق واقع دربالا
downstairs واقع در طبقه زیر
ultramarine واقع در انسوی دریا
alpine واقع در ارتفاع زیاد
interstellar واقع در میان ستارگان
intermediate در میان واقع شونده
pragmatic فعال واقع بین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com