Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
reorder level
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
Other Matches
average clause
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
free ports
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free port
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
economic order quantity
کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
LUT
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
ordering costs
هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
illative
حاکی
illation
حاکی
symbolic
حاکی
symbolically
حاکی
significative
حاکی
significative of
حاکی از
redolent
حاکی
prelusive
حاکی
indicative
حاکی
symptomatic
حاکی
expessive
حاکی نماینده
betoken
حاکی بودن از
reminiscent of slavery
حاکی از بردگی
unexpressive
غیر حاکی
bespeak
حاکی بودن از
representatives
حاکی از مشعربر
bode
حاکی بودن از
portend
حاکی بودن
portended
حاکی بودن
portending
حاکی بودن
portends
حاکی بودن
representative
حاکی از مشعربر
suspicious
حاکی ازبدگمانی
pained
حاکی از درد
presageful
حاکی از فال بد
evidentiary
دال حاکی
purport
حاکی بودن از
hungry
حاکی از گرسنگی
hungered
[arch]
حاکی از گرسنگی
symbolising
حاکی بودن از
triumphal
حاکی از پیروزی
symbolises
حاکی بودن از
symbolised
حاکی بودن از
condemnatory
حاکی ازمحکومیت
smells
حاکی بودن از
smelled
حاکی بودن از
smell
حاکی بودن از
purports
حاکی بودن از
purporting
حاکی بودن از
purported
حاکی بودن از
hungriest
حاکی از گرسنگی
hungrier
حاکی از گرسنگی
symbolizes
حاکی بودن از
smelling
حاکی بودن از
it is typical of
حاکی است بر
symbolized
حاکی بودن از
symbolize
حاکی بودن از
illiative
حاکی از نتیجه
symbolizing
حاکی بودن از
separative
حاکی از جدایی
abdicative
حاکی ازکناره گیری
foreshadowed
از پیش حاکی بودن از
foreshadows
از پیش حاکی بودن از
foreshadow
از پیش حاکی بودن از
significant
قابل توجه حاکی از
significantly
قابل توجه حاکی از
liquorish
حاکی ازنوشابه دوستی
expressive
حاکی اشاره کننده
foreshadowing
از پیش حاکی بودن از
secondary
حاکی از زمان گذشته
deprecatory
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
symptomatic
حاکی از علائم مرض
emblematic
حاکی کنایه دار
signifies
حاکی بودن از باشاره فهماندن
conspiratorial
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
awesome
حاکی از ترس ناشی از بیم
signifying
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify
حاکی بودن از باشاره فهماندن
shipped bill of exchange
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
hold out
حاکی بودن از خودداری کردن از
radiant look
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
bah
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
whew
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
ink hard terms
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
augural
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
reference
سفارش
indenting
سفارش
order
سفارش
indent
سفارش
indents
سفارش
enjoinment
سفارش
wows
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
viva
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wow
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
vivas
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
open vertict
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
indent
سفارش دادن
order for goods
سفارش کالا
engaged
سفارش شده
order format
قالب سفارش
letter of recommendation
سفارش نامه
back order
سفارش معوق
Put in a good word for me.
سفارش من رابکن
send away for
سفارش دادن
modification order
سفارش اصلاحی
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
economic order quantity
حد مطلوب سفارش
ordering
سفارش دهی
conditional order
سفارش مشروط
asking and ordering
درخواست و سفارش
call the shots
<idiom>
سفارش دادن
factory order
سفارش ساخت
indenting
سفارش دادن
enjoined
سفارش کردن به
place an order
سفارش دادن
outwork
سفارش به بیرون
purchase order
سفارش خرید
order
دستور سفارش
order
سفارش دادن
enjoining
سفارش کردن به
acknowledgement of order
تایید سفارش
trial order
سفارش ازمایشی
acknowledgement of order
تصدیق سفارش
indents
سفارش دادن
enjoins
سفارش کردن به
processing of the order
انجام سفارش
blanket order
سفارش کلی
enjoin
سفارش کردن به
commendation
سفارش تقدیر
ordered
سفارش داده شده
reorder point
نقطه سفارش مجدد
order
دستور دادن سفارش
reorder level
سطح سفارش مجدد
reorder interval
زمان بین دو سفارش
order processing time
زمان انجام سفارش
re order
سفارش دوم باره
order processing time
مدت انجام سفارش
reorder cost
هزینه سفارش مجدد
order time
زمان سفارش کالا
outwork
سفارش به خارج از شرکت
lead time
زمان انجام سفارش
dispatch order
سفارش حمل سریع
reorder
دوباره سفارش دادن
indents
سفارش رسیده از خارج
custom-made
سفارش داده شده
custom made
سفارش داده شده
indents
سفارش درخواست کردن
indenting
سفارش رسیده از خارج
indenting
سفارش درخواست کردن
bespeak
ازپیش سفارش دادن
to countermand goods
سفارش کالا را پس گرفتن
indent
سفارش رسیده از خارج
indent
سفارش درخواست کردن
engages
از پیش سفارش دادن
engage
از پیش سفارش دادن
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
open indent
سفارش خرید باز
To place an order for some goods.
کالائی را سفارش دادن
to book something
چیزی را سفارش دادن
aceto
میباشد
afr
میباشد
afro
میباشد
adeni
میباشد
gametophyte
میباشد
gallium
میباشد
ad
میباشد
ads
میباشد
sequoia
میباشد
adeno
میباشد
aden
میباشد
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
ordering costs
هزینههای مربوط به سفارش کالا
testimonials
سفارش وتوصیه رضایت نامه
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
order form
نمونه سفارش نامه پر نکرده
order
سفارش دادن تنظیم کردن
mail order
سفارش کالا بوسیله پست
indenting
سفارش خرید از کشور بیگانه
batch costing
تعیین قیمت سفارش کالا
a la carte
جداجدا سفارش داده شده.
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
testimonial
سفارش وتوصیه رضایت نامه
order
سفارش دادن کالا یا جنس
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
indent
سفارش خرید از کشور بیگانه
indents
سفارش خرید از کشور بیگانه
he is a man he is sick
وی مریض میباشد
referenda
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
mail order
سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
indent upon a person for goods
درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com