English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
excess مقدار زیادی از چیزی
excesses مقدار زیادی از چیزی
Search result with all words
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Other Matches
hyperacid حاوی مقدار زیادی اسید
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
compacted چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacts چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compact چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put on one's thinking cap <idiom> زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
in a way <idiom> به مقدار از چیزی
pour مقدار ریزپ چیزی
poured مقدار ریزپ چیزی
pouring مقدار ریزپ چیزی
pours مقدار ریزپ چیزی
minimum کوچکترین مقدار چیزی
give or take <idiom> از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
yardage میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
accrual افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
footage طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
much of it was good مقدار زیادی از ان خوب بود خیلیش خوب بود
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
trap وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
immenseness زیادی
excess زیادی
profuseness زیادی
excrescent زیادی
profoundness زیادی
overly زیادی
profoundly زیادی
surpluses زیادی
redundance زیادی
unduly زیادی
excessiveness زیادی
extremeness زیادی
frequentness زیادی
excrescential زیادی
enormousness زیادی
superfluous زیادی
heaviness زیادی
hugeness زیادی
surplus زیادی
greatness زیادی
muchness زیادی
excesses زیادی
undue زیادی
immensity زیادی
to a large extent تا حد زیادی
nimiety زیادی
numerousness زیادی
extras زیادی
extra زیادی
superfluity زیادی
extra- زیادی
infiniteness زیادی
intensity زیادی
inordinacy زیادی
immoderacy زیادی
supervacaneous زیادی
intenseness زیادی
greatly به زیادی
abundance زیادی
wealth زیادی
for long مدت زیادی
gaudery پیرایههای زیادی
extensiveness کثرت زیادی
to a degree تادرجه زیادی
overblance زیادتی زیادی
interleaf برگ زیادی
inordinateness زیادی بی اندازگی
over production محصول زیادی
hyperacidity زیادی اسید
increscent زیادی توسعه
fuzz ball گوشت زیادی
exorbitance زیادی افراط
distichiasis مژگان زیادی
outgrowth گوشت زیادی
clog زیادی پرکردن
largely تا درجه زیادی
clogged زیادی پرکردن
clogs زیادی پرکردن
overweight وزن زیادی
riffraff زیادی توده
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
growths گوشت زیادی تومور
it will not take long مدت زیادی نمیخواهد
growth گوشت زیادی تومور
so خیلی باین زیادی
long ago مدت زیادی پیش
long a go مدت زیادی پیش
oversale پیش فروش زیادی
it was a مبلغ زیادی بود
kajillion [slang] تعداد بسیار زیادی
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
go out of one's way <idiom> تلاش زیادی کردن
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
many of them عده زیادی از انها
odd come short زیادی باقی مانده
extras موضوعی که زیادی است
You have given me too much. زیاد ( زیادی ) به من دادی
extra- موضوعی که زیادی است
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
extra موضوعی که زیادی است
over estimation زیادی درنظر گرفتن
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
quite a number of people عده زیادی از مردم
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
to shoot one's mouth off <idiom> زیادی حرف زدن
exairesis برش اندام زیادی
redun dantly بطور زائدیا زیادی
outgrwth برامدگی گوشت زیادی
intensity of gravity شدت با زیادی جاذبه
surpluses مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
To cover (traverse)long distances. مسافت زیادی راطی کردن
it makes a t. difference تفاوت خیلی زیادی نمیکند
To go to great expenses . خرج زیادی را متحمل شدن
surplus مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
splurge on something <idiom> پول زیادی خرج کردن
lose one's shirt <idiom> پول زیادی را از دست دادن
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
polypus گوشت زیادی ساقه دار
excess demand تقاضای زیادی مازاد تقاضا
Suffering many privations . محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
quickly بدون مصرف زمان زیادی
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
surcharge اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
surcharges اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
polyposis دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
You are sure a dead ringer for muy brother. تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
to overdose a patient داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
super numerary نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
to face a serious problem for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
digital research inc یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
zeroes کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeros کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
normalization تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
trouty دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
zero کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
hard wheat گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
to face a serious problem for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
I cant see much difference in them. فرق زیادی بین آنها نمی بینم
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
big fill افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول
eurytherm موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
all-rounder همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
slow moving کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
mass meeting انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
Tourists have stayed away in droves this summer. این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com