English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
dose مقدار مجاز
dosed مقدار مجاز
doses مقدار مجاز
dosing مقدار مجاز
Search result with all words
maximum permissible temperature rise حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
Other Matches
piggyback دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
admissible مجاز
toluene حد مجاز
permissible مجاز
allowed مجاز
licensed مجاز
certified مجاز
rated مجاز
at liberty مجاز
tropologic مجاز
licensable مجاز
permitted مجاز
authorrized مجاز
lawful مجاز
allowable مجاز
admissibll مجاز
authorised مجاز
metonymy مجاز
legal مجاز
permissive مجاز
authorized مجاز
admittable مجاز
commissioned مجاز
legitimising مجاز کردن
authorized strength استعداد مجاز
allowance میزان مجاز
allowances میزان مجاز
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
permissible dosage دوز مجاز
allowed vibrations ارتعاشهای مجاز
authorized program برنامه مجاز
authorized manpower استعدادپرسنلی مجاز
idiographic وابسته به مجاز
authorise مجاز نمودن
authorised clerk واسطه مجاز
authorized allowance سهمیه مجاز
authorized bank بانک مجاز
accredited مجاز معتبر
licit روا مجاز
height clearance ارتفاع مجاز
delegation of authority مجاز شمردن
permissible load بار مجاز
bag limit حد مجاز صید
prescribed load بار مجاز
unauthorized غیر مجاز
tolerance تفاوت مجاز
impermissible غیر مجاز
permitting مجاز کردن
permissible deviation تفاوت مجاز
permits مجاز کردن
permit مجاز کردن
lawfully به طور مجاز
permissibly بطور مجاز
circuit allocated use مدارچانلهای مجاز
metonym مجاز مرسل
justifiability مجاز بودنی
permissible velocity سرعت مجاز
safe load بار مجاز
ban item غیر مجاز
revocable contract عقد مجاز
not allowed غیر مجاز
permissible velocity تندی مجاز
bona fide holder دارنده مجاز
tolerances تفاوت مجاز
tolerance خطای مجاز
legitimised مجاز کردن
complementing حد مجاز مکمل
complements حد مجاز مکمل
legitimize مجاز کردن
legitimizes مجاز کردن
legitimizing مجاز کردن
figuratively بطور مجاز
licensing hours زمان مجاز
legitimized مجاز کردن
frees مجاز منفصل
complemented حد مجاز مکمل
complement حد مجاز مکمل
setting شدت مجاز
fair game شکار مجاز
working load بار مجاز
legitimization مجاز کردن
legitimises مجاز کردن
allowable level تراز مجاز
allowable cargo load حداکثربار مجاز
settings شدت مجاز
allowable cargo load بار مجاز
freeing مجاز منفصل
freed مجاز منفصل
speed limit سرعت مجاز
tolerances خطای مجاز
allowable load بار مجاز
working stress تنش مجاز
allowable stress تنش مجاز
on the house <idiom> مجاز درکاری
troplogy مجاز گوئی
speed limits سرعت مجاز
trope مجاز استعاره
free مجاز منفصل
tolerance limit خطای مجاز
contraband غیر مجاز
admitance روا مجاز
personnel authorization جدول پرسنلی مجاز
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
number مجموعه مقادیر مجاز
rating نحوه عملکرد مجاز
circuit allocated use سهمیه مدارهای مجاز
eligible traffic عبور و مرور مجاز
permissible dosage میزان داروی مجاز
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
prescribed load بار مهمات مجاز
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
allowable cabin load بار مجاز هواپیما
numbers مجموعه مقادیر مجاز
personnel authorization سطح پرسنلی مجاز
forbidden band نوار غیر مجاز
allowed energy levels ترازهای انرژی مجاز
ranged مجموعه مقادیر مجاز
ranges مجموعه مقادیر مجاز
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
licitly بطور مجاز یا مشروع
authorized allowance supplies سهمیه اماد مجاز
table of allowance جدول سهمیه مجاز
authorized allowance supplies سهمیه مجاز اماد
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
tare وزن مجاز یک فرف
tensile stress تنش کششی مجاز
allowed quantum state حالت کوانتومی مجاز
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
ratings نحوه عملکرد مجاز
authorized parts list لیست قطعات مجاز
illigal character کاراکتر غیر مجاز
illigal character دخشه غیر مجاز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
taxi stand ماندگاه مجاز تاکسی
illicit advertising تبلیغ غیر مجاز
security مشخصات کاربران مجاز
range مجموعه مقادیر مجاز
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
game fish ماهی مجاز برای صیادی
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
lincense or cence مجاز کردن پروانه دادن
overdrafts برداشت اب بیش از اندازه مجاز
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
overdraft برداشت اب بیش از اندازه مجاز
frequency tolerance میزان تغییر مجاز فرکانس
allowable cargo load فرفیت بار مجاز هواپیما
personnel ceiling سقف استعداد مجاز پرسنلی
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
surcharge of common استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
symmetry allowed reaction واکنش مجاز از لحاظ تقارن
authorized stockage list لیست ذخیره انبار مجاز
pass reciever دریافت کننده مجاز پاس
illicit قاچاقی نامشروع غیر مجاز
peace time establishment جدول استعداد مجاز زمان صلح
under the counter داروی بدون نسخه وغیر مجاز
authorized شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
butt ending ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
clears مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
authorized strength of theater استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
doping نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
pass interference جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
ultra vires بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
spans مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanning مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
span مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
maximum بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com