Total search result: 202 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
characteristic |
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است |
characteristically |
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است |
|
|
Other Matches |
|
characteristically |
مقدار نمای یک عدد اعشاری |
characteristic |
مقدار نمای یک عدد اعشاری |
to increase [to, by] |
بزرگتر شدن [به مقدار] |
gain |
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی |
gained |
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی |
gains |
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی |
mantissa |
رقم اعشاری لگاریتم معمولی افزایش عدد اعشاری |
noisy mode |
سیستم محاسبات اعداد اعشاری که عددی غیر از صفر به محل کمترین ارزش در حین نرمالسازی عدد اعشاری افزوده میشود |
modes |
عملیات ریاضی اعشاری که در آن عددی غیر از صفر به عدد با کمترین ارزش اضافه میشود در حین نرمال سازی عدد اعشاری |
mode |
عملیات ریاضی اعشاری که در آن عددی غیر از صفر به عدد با کمترین ارزش اضافه میشود در حین نرمال سازی عدد اعشاری |
m |
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه |
decimal file system |
سیستم انبارداری اعشاری سیستم شمارش اقلام اعشاری |
azimuth circle |
قطب نمای نجومی هواپیما زاویه یاب نجومی صفحه قطب نمای کشتی |
close up view |
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت |
set |
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر |
sets |
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر |
setting up |
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر |
incremental computer |
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد |
tabled |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
tables |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
tabling |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
table |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
default |
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود |
defaults |
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود |
defaulting |
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود |
defaulted |
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود |
paasche price index |
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری |
denary |
ده ده اعشاری) |
decimal |
اعشاری |
decimals |
اعشاری |
mantissa |
اعشاری |
in vogue |
معمول |
going |
معمول |
in- |
معمول |
in |
معمول |
usage |
معمول |
usages |
معمول |
usual |
معمول |
decimal points |
ممیز اعشاری |
decimal point |
ممیز اعشاری |
common logarithm |
لگاریتم اعشاری |
decimal number |
عدد اعشاری |
decimal function |
کسر اعشاری |
decimal fraction |
کسر اعشاری |
decimal digit |
رقم اعشاری |
decimal balance |
ترازوی اعشاری |
repeating decimal |
اعشاری مکرر |
to be in f. |
معمول بودن |
out of the ordinary |
غیر معمول |
out of the common |
غیر معمول |
To overstep the mark. To go too far. |
از حد معمول گذراندن |
After the usual courtesies. |
پس از تعارفات معمول |
off the map |
غیر معمول |
it is usual with him |
معمول اوست |
usu |
مخفف معمول |
off season |
ارزان تر از معمول |
eccentrically |
بطورغیر معمول |
as usual |
مطابق معمول |
to set in |
معمول شدن |
usual conditions |
شرایط معمول |
consuetudinary |
عادی معمول |
normal |
هنجار معمول |
practice |
معمول به عادت |
by usage |
یا معمول سابق |
undersized |
کوچکتر از معمول |
fashionably |
مطابق معمول |
as usual <idiom> |
طبق معمول |
enchorial |
معمول متعارفی |
slow down <idiom> |
از حد معمول آرامتر |
in character <idiom> |
مثل معمول |
vogue |
رسم معمول |
recurring decimal |
اعشاری مکرر [ریاضی] |
zone decimal |
دسته بندی اعشاری |
packed decimal |
عدد اعشاری فشرده |
decimal number system |
سیستم اعداد اعشاری |
decimals |
رقم دهدهی اعشاری |
decimal |
رقم دهدهی اعشاری |
decimalist |
طرفدارسلسله اعشاری درپول |
decimal tab |
جدول بندی اعشاری |
fractional |
مانیتن یک عدد اعشاری |
quite the thing |
مطابق بارسم معمول |
it is our usual p to |
معمول ما این است که |
overslept |
بیش از حد معمول خوابیدن |
oversleeps |
بیش از حد معمول خوابیدن |
intercolonial |
معمول در میان مستعمرات |
price current |
صورت نرخهای معمول |
habitualness |
معمول بودن معتادیت |
oversleeping |
بیش از حد معمول خوابیدن |
oversleep |
بیش از حد معمول خوابیدن |
introduction |
معمول سازی ابداع |
institution |
رسم معمول عرف |
introductions |
معمول سازی ابداع |
it is unusually large |
ازاندازه معمول بزرگتراست |
gangling |
بلند تراز حد معمول |
such dresses are the vogue |
اینجورلباسهامتداول معمول است |
dosages |
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو |
dosage |
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو |
fraction |
bd1-.. 2-مانیتن در یک عدد اعشاری |
actual decimal point |
نقطه یا ممیز اعشاری واقعی |
decimal |
سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری |
decimals |
سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری |
proper decimal fraction |
کسر اعشاری صحیح [ریاضی] |
fractions |
bd1-.. 2-مانیتن در یک عدد اعشاری |
terminating decimal |
کسر اعشاری صحیح [ریاضی] |
biased |
ارزش توان در یک عدد اعشاری |
point |
ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی] |
headman |
بزرگتر |
majored |
بزرگتر |
doyens |
بزرگتر |
majoring |
بزرگتر |
headmen |
بزرگتر |
major |
بزرگتر |
greater |
بزرگتر |
Sr |
بزرگتر |
pre eminent |
بزرگتر |
bigger |
بزرگتر |
gt |
بزرگتر از |
greater than |
بزرگتر از |
elder |
بزرگتر |
nonus |
بزرگتر |
senior |
بزرگتر |
seniors |
بزرگتر |
doyen |
بزرگتر |
fair wear and tear |
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول |
cupola practice |
روش معمول کوره کوپل |
semidouble |
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول |
international practice |
طریقه معمول به بین المللی |
retrograde |
دوران در خلاف جهت معمول |
law of demand |
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود |
gigaflop |
یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه |
floating |
عمل ریاضی روی عدد اعشاری |
floating |
عملیات ریاضی روی اعداد اعشاری |
paramount |
برتر بزرگتر |
double |
دو برابر بزرگتر |
doubled |
دو برابر بزرگتر |
bigbrother |
برادر بزرگتر |
doubled up |
دو برابر بزرگتر |
expands |
بزرگتر کردن |
expanding |
بزرگتر کردن |
brown major |
براون بزرگتر |
oversize |
بزرگتر از اندازه |
increases |
بزرگتر شدن |
ge |
بزرگتر از یا برابر با |
increased |
بزرگتر شدن |
increase |
بزرگتر شدن |
expand |
بزرگتر کردن |
Big Brother |
برادر بزرگتر |
macronucleus |
هسته بزرگتر |
over size |
بزرگتر از اندازه |
samuel sen |
سموئیل بزرگتر |
superior number |
عدد بزرگتر |
majordomo |
بزرگتر خانه |
wide angle |
دارای زاویه دید بیش از معمول |
substandard |
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی |
unorthodox |
دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول |
short |
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است |
shortest |
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است |
shorter |
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است |
wide-angle |
دارای زاویه دید بیش از معمول |
executive course |
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول |
executive length course |
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول |
ebcdic |
کدمبادله اطلاعات اعشاری با کددودوئی توسعه یافته |
normalization |
تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی |
fixed point notation = |
قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری |
floating |
عددی که به صورت اعشاری نمایش داده شود |
bandwidth |
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است |
retention money |
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود |
phased |
بخشی از فرآیند بزرگتر |
phases |
بخشی از فرآیند بزرگتر |
feck |
سهم بزرگتر اکثریت |
repots |
در گلدان بزرگتر کاشتن |
phase |
بخشی از فرآیند بزرگتر |
repotted |
در گلدان بزرگتر کاشتن |
repotting |
در گلدان بزرگتر کاشتن |
admedium lampholder |
سرپیچ بزرگتر از معمولی |
macronucleus |
هسته سلولی بزرگتر |
whopper |
از اندازه بزرگتر عظیم |
repot |
در گلدان بزرگتر کاشتن |
whoppers |
از اندازه بزرگتر عظیم |
wet year |
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست |
extra- |
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد |
extra |
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد |
extras |
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد |
dry year |
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است |
Do you have anything bigger? |
آیا چیزی بزرگتر دارید؟ |
macrogamete |
سلول جنسی ماده بزرگتر |
positive |
ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر |
He wants to bite off more than he can chew. |
لقمه بزرگتر از دهانش برداشته |
fanades |
نمای سر در |
facades |
نمای سر در |
facade |
نمای سر در |
fashionableness |
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز |
bow-pew |
[نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا] |
floating point basic |
نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد |
satellite |
کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است |
improper fraction |
کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد |
clouts |
هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد |
satellites |
کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است |
clouting |
هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد |
clout |
هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد |