English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
characteristic مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristically مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
Other Matches
characteristically مقدار نمای یک عدد اعشاری
characteristic مقدار نمای یک عدد اعشاری
to increase [to, by] بزرگتر شدن [به مقدار]
gain افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gained افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gains افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
mantissa رقم اعشاری لگاریتم معمولی افزایش عدد اعشاری
noisy mode سیستم محاسبات اعداد اعشاری که عددی غیر از صفر به محل کمترین ارزش در حین نرمالسازی عدد اعشاری افزوده میشود
modes عملیات ریاضی اعشاری که در آن عددی غیر از صفر به عدد با کمترین ارزش اضافه میشود در حین نرمال سازی عدد اعشاری
mode عملیات ریاضی اعشاری که در آن عددی غیر از صفر به عدد با کمترین ارزش اضافه میشود در حین نرمال سازی عدد اعشاری
m مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
decimal file system سیستم انبارداری اعشاری سیستم شمارش اقلام اعشاری
azimuth circle قطب نمای نجومی هواپیما زاویه یاب نجومی صفحه قطب نمای کشتی
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
denary ده ده اعشاری)
decimal اعشاری
decimals اعشاری
mantissa اعشاری
in vogue معمول
going معمول
in- معمول
in معمول
usage معمول
usages معمول
usual معمول
decimal points ممیز اعشاری
decimal point ممیز اعشاری
common logarithm لگاریتم اعشاری
decimal number عدد اعشاری
decimal function کسر اعشاری
decimal fraction کسر اعشاری
decimal digit رقم اعشاری
decimal balance ترازوی اعشاری
repeating decimal اعشاری مکرر
to be in f. معمول بودن
out of the ordinary غیر معمول
out of the common غیر معمول
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
After the usual courtesies. پس از تعارفات معمول
off the map غیر معمول
it is usual with him معمول اوست
usu مخفف معمول
off season ارزان تر از معمول
eccentrically بطورغیر معمول
as usual مطابق معمول
to set in معمول شدن
usual conditions شرایط معمول
consuetudinary عادی معمول
normal هنجار معمول
practice معمول به عادت
by usage یا معمول سابق
undersized کوچکتر از معمول
fashionably مطابق معمول
as usual <idiom> طبق معمول
enchorial معمول متعارفی
slow down <idiom> از حد معمول آرامتر
in character <idiom> مثل معمول
vogue رسم معمول
recurring decimal اعشاری مکرر [ریاضی]
zone decimal دسته بندی اعشاری
packed decimal عدد اعشاری فشرده
decimal number system سیستم اعداد اعشاری
decimals رقم دهدهی اعشاری
decimal رقم دهدهی اعشاری
decimalist طرفدارسلسله اعشاری درپول
decimal tab جدول بندی اعشاری
fractional مانیتن یک عدد اعشاری
quite the thing مطابق بارسم معمول
it is our usual p to معمول ما این است که
overslept بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps بیش از حد معمول خوابیدن
intercolonial معمول در میان مستعمرات
price current صورت نرخهای معمول
habitualness معمول بودن معتادیت
oversleeping بیش از حد معمول خوابیدن
oversleep بیش از حد معمول خوابیدن
introduction معمول سازی ابداع
institution رسم معمول عرف
introductions معمول سازی ابداع
it is unusually large ازاندازه معمول بزرگتراست
gangling بلند تراز حد معمول
such dresses are the vogue اینجورلباسهامتداول معمول است
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
fraction bd1-.. 2-مانیتن در یک عدد اعشاری
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
decimal سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری
decimals سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری
proper decimal fraction کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
fractions bd1-.. 2-مانیتن در یک عدد اعشاری
terminating decimal کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
biased ارزش توان در یک عدد اعشاری
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
headman بزرگتر
majored بزرگتر
doyens بزرگتر
majoring بزرگتر
headmen بزرگتر
major بزرگتر
greater بزرگتر
Sr بزرگتر
pre eminent بزرگتر
bigger بزرگتر
gt بزرگتر از
greater than بزرگتر از
elder بزرگتر
nonus بزرگتر
senior بزرگتر
seniors بزرگتر
doyen بزرگتر
fair wear and tear خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
cupola practice روش معمول کوره کوپل
semidouble دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
international practice طریقه معمول به بین المللی
retrograde دوران در خلاف جهت معمول
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
gigaflop یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
floating عمل ریاضی روی عدد اعشاری
floating عملیات ریاضی روی اعداد اعشاری
paramount برتر بزرگتر
double دو برابر بزرگتر
doubled دو برابر بزرگتر
bigbrother برادر بزرگتر
doubled up دو برابر بزرگتر
expands بزرگتر کردن
expanding بزرگتر کردن
brown major براون بزرگتر
oversize بزرگتر از اندازه
increases بزرگتر شدن
ge بزرگتر از یا برابر با
increased بزرگتر شدن
increase بزرگتر شدن
expand بزرگتر کردن
Big Brother برادر بزرگتر
macronucleus هسته بزرگتر
over size بزرگتر از اندازه
samuel sen سموئیل بزرگتر
superior number عدد بزرگتر
majordomo بزرگتر خانه
wide angle دارای زاویه دید بیش از معمول
substandard زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
unorthodox دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shortest تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
wide-angle دارای زاویه دید بیش از معمول
executive course زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
executive length course زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
ebcdic کدمبادله اطلاعات اعشاری با کددودوئی توسعه یافته
normalization تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
fixed point notation = قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
floating عددی که به صورت اعشاری نمایش داده شود
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
phased بخشی از فرآیند بزرگتر
phases بخشی از فرآیند بزرگتر
feck سهم بزرگتر اکثریت
repots در گلدان بزرگتر کاشتن
phase بخشی از فرآیند بزرگتر
repotted در گلدان بزرگتر کاشتن
repotting در گلدان بزرگتر کاشتن
admedium lampholder سرپیچ بزرگتر از معمولی
macronucleus هسته سلولی بزرگتر
whopper از اندازه بزرگتر عظیم
repot در گلدان بزرگتر کاشتن
whoppers از اندازه بزرگتر عظیم
wet year سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
extra- اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
Do you have anything bigger? آیا چیزی بزرگتر دارید؟
macrogamete سلول جنسی ماده بزرگتر
positive ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر
He wants to bite off more than he can chew. لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
fanades نمای سر در
facades نمای سر در
facade نمای سر در
fashionableness توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
bow-pew [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
floating point basic نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
satellite کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
improper fraction کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
clouts هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
satellites کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
clouting هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clout هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com