English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (6 milliseconds)
English Persian
minor premise مقدمه صغری
Other Matches
prologuize مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologize مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
minor premiss صغری
the minor premise صغری
minor صغری
minor occultation غیبت صغری
syllogism صغری وکبری
splinter bone قصبه صغری
syllogize صغری وکبری چیدن
premisses صغری وکبرای قیاس منطقی
premise صغری وکبرای قیاس منطقی
fibulas استخوان نازک نی قصبه صغری
fibula استخوان نازک نی قصبه صغری
premised صغری وکبرای قیاس منطقی
elenchus رد ازروی قیاس و صغری وکبری
fibulae استخوان نازک نی قصبه صغری
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
preface مقدمه
prefaced مقدمه
preliminarily مقدمه
preambles مقدمه
preamble مقدمه
introductions مقدمه
incipit مقدمه
inductility مقدمه
isagoge مقدمه
front matter مقدمه
preludes مقدمه
prelude مقدمه
introduction مقدمه
prefacing مقدمه
prefaces مقدمه
foretoken مقدمه
induction مقدمه
snap بی مقدمه
inductions مقدمه
sudden بی مقدمه
prolegomenon مقدمه
snapping بی مقدمه
protasis مقدمه
overture مقدمه
sinfonia مقدمه
snapped بی مقدمه
prelusion مقدمه
preparatorily مقدمه
lead-up مقدمه
lead up مقدمه
preparatory to در مقدمه
snaps بی مقدمه
prima facia مقدمه
overtures مقدمه
impulse buying خرید بی مقدمه
lemma مقدمه موضوع
setup مقدمه چینی
set up مقدمه چینی
proem مقدمه سراغاز
prelude to a play مقدمه نمایش
preamble of a statute مقدمه قانون
preamble of a treaty مقدمه معاهده
preliminarily بطور مقدمه
major premise مقدمه کبری
preambles مقدمه سند
antecedent مقدم مقدمه
antecedents مقدم مقدمه
preamble مقدمه نوشتن
preamble مقدمه سند
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold snap یخ بندان بی مقدمه
foreparts سر ودست مقدمه
forepart سر ودست مقدمه
preambles مقدمه نوشتن
preconidtion شرط مقدمه
pops بی مقدمه اوردن
pop بی مقدمه اوردن
exordium مقدمه سردفتر
catastasis دیباچه مقدمه
popped بی مقدمه اوردن
prolegomenous دارای مقدمه طولانی
pop بی مقدمه فشار اوردن
prologue مقدمه پیش گفتار
shorter بی مقدمه پیش از وقت
prologues مقدمه پیش گفتار
protasis and epitasis مقدمه و متن نمایش
short بی مقدمه پیش از وقت
popped بی مقدمه فشار اوردن
pops بی مقدمه فشار اوردن
proem مقدمه سخنرانی شروع
introductory وابسته به مقدمه معارفهای
shortest بی مقدمه پیش از وقت
exordial مربوط به اغاز یا مقدمه
preamble سراغاز مقدمه کتاب
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
preambles سراغاز مقدمه کتاب
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
preambles مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
preamble مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
precritical مقدمه بحران قبل از وخامت
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
this wind preludes thunder این باد مقدمه رعد است
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to prefix a chapter to a book فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
fronting مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
premises خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
improvisor تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com