English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English Persian
preferential مقدم ترجیحی
Other Matches
prime rate of interest نرخ بهره ترجیحی
pre preference مقدم بر سهام مقدم
leading مقدم
premier مقدم
previous مقدم
preferent مقدم
preeminent مقدم
preferred مقدم
premiered مقدم
antecessor مقدم
frontline خط مقدم
beforehand مقدم بر
aforehand مقدم
headmost مقدم
prior to مقدم بر
proleptic مقدم
premiers مقدم
premiere مقدم
prior مقدم
advance مقدم
advances مقدم
advancing مقدم
precedents مقدم
premieres مقدم
precedent مقدم
premiering مقدم
forward observer دیدبان مقدم
apriori مقدم بر تجربه
forward command post پاسگاه مقدم
precedes مقدم بودن
preoccupations کار مقدم
advance observer دیدبان مقدم
front lines خط مقدم جبهه
presumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
premised <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
preconditioned <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
assumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
vaward مقدم پیشقراول
leading zero صفر مقدم
preferent claims دعاوی مقدم
preferred shares سهام مقدم
leading zeros صفرهای مقدم
leading edge لبه مقدم
front lines خطوط مقدم
presupposed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
advanced جلویی مقدم
forgone مقدم بودن بر
forgoing مقدم بودن بر
forgoes مقدم بودن بر
foregoes مقدم بودن بر
forego مقدم بودن بر
entrepreneurs مقدم کمپانی
entrepreneur مقدم کمپانی
gilt-edged مقدم ممتاز
gilt edged مقدم ممتاز
antecedents مقدم مقدمه
antecedent مقدم مقدمه
precedents ماقبل مقدم
precedents مقدم بر مسبوق به
precedent ماقبل مقدم
precedent مقدم بر مسبوق به
first یکم مقدم
forwent مقدم بودن بر
transposes مقدم وموخرکردن
precede مقدم بودن
transpose مقدم وموخرکردن
preoccupation کار مقدم
transposing مقدم وموخرکردن
acorn گروه آمادی مقدم
advanced landing field پایگاه فرود مقدم
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
primer ماده منفجره مقدم
modus ponens وضع مقدم [ریاضی]
permute مقدم و موخر کردن
acorns گروه امادی مقدم
advanced landing field پایگاه هوایی مقدم
forward air controller نافر مقدم هوایی
primers ماده منفجره مقدم
gilt edge مقدم درجه اول
it takes of the others بردیگران مقدم است
aircontroller نافر مقدم هوایی
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
advance base پایگاه مقدم صحنه عملیات
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
advance section قسمت مقدم در منطقه مواصلات
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
hooks روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
hook روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
masters ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com