English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
Other Matches
The regulations in force . مقررات جاری
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
interfluent در هم جاری
interfluous در هم جاری
current cell سل جاری
volant جاری
present-day جاری
running جاری
actuals جاری
going جاری
gushing جاری
groovy جاری
pourer جاری
sister in law جاری
sluicy جاری
current جاری
running water اب جاری
currents جاری
Blood was running . خون جاری شد
current budget بودجه جاری
yield جاری شدن
yielded جاری شدن
yields جاری شدن
account cuurent حساب جاری
ooze جریان جاری
standing orders دستور جاری
standing order دستور جاری
During (in)the current year. درسال جاری
bank overdraft حساب جاری
current assets دارائیهای جاری
current asset دارایی جاری
current assets دارایی جاری
competitive price قیمت جاری
working capacity سرمایه جاری
yeild جاری شدن
circulating asset دارایی جاری
yeild point حد جاری شدن
routine روش جاری
callendar year سال جاری
current جاری و روان
current account حساب جاری
checking accounts حساب جاری
checking account حساب جاری
excurrent جاری شونده
standing روش جاری
trills جاری شدن
trilled جاری شدن
current accounts حساب جاری
routinely خط مشی جاری
routines روش جاری
routines خط مشی جاری
routinely روش جاری
routine خط مشی جاری
currently بطور جاری
currents جاری و روان
trill جاری شدن
current cell indicator نشانگر سل جاری
current liability بدهی جاری
current price قیمت جاری
current ratio نسبت جاری
current yield بازده جاری
demand deposit سپرده جاری
tidal volume حجم جاری
disembogue جاری شدن
electrodynamics الکترسیته جاری
flows جاری شدن
flowed جاری شدن
flow جاری شدن
rules of procedure روش جاری
liquid limit حد جاری شدن
AC حساب جاری
perfuse جاری ساختن
present consumption مصرف جاری
present income درامد جاری
current loop حلقه جاری
current liability بدهیهای جاری
current files پروندههای جاری
oozed جریان جاری
oozing جریان جاری
current instruction دستورالعمل جاری
current expenditure هزینه جاری
current income درامد جاری
oozes جریان جاری
current liabilities بدهیهای جاری
current date تاریخ جاری
current liabilites بدهیهای جاری
standing operating procedures روش جاری مخابرات
snivelling ازبینی جاری شدن
pouring جاری شدن یا ساختن
payment on open account پرداخت در حساب جاری
passbook دفتر حساب جاری
snivels ازبینی جاری شدن
pass book دفتر حساب جاری
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
snivel ازبینی جاری شدن
jetting مانندفواره جاری کردن
jetted مانندفواره جاری کردن
printed پس از اتمام کار جاری
print پس از اتمام کار جاری
pours افشاندن جاری شدن
pours جاری شدن یا ساختن
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
daily routine عادت جاری روزانه
instant مربوط به ماه جاری
instants مربوط به ماه جاری
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
prints پس از اتمام کار جاری
pour point نقطه جاری شدن
checking account حساب جاری بانکی
jet مانندفواره جاری کردن
checking accounts حساب جاری بانکی
jets مانندفواره جاری کردن
pouring افشاندن جاری شدن
poured جاری شدن یا ساختن
balance on current account مانده حساب جاری
bleed خون جاری شدن از
flux جاری شدن گداختن
tapped از شیر اب جاری کردن
tapping از شیر اب جاری کردن
pour جاری شدن یا ساختن
pour افشاندن جاری شدن
blood خون جاری کردن
circulate جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
current rate of growth نزخ رشد جاری
tap از شیر اب جاری کردن
bleeds خون جاری شدن از
poured افشاندن جاری شدن
flow جریان جاری کردن
snivelled ازبینی جاری شدن
current account balance تراز حساب جاری
flowed جریان جاری کردن
sniveling ازبینی جاری شدن
flows جریان جاری کردن
circumfluent جاری شونده دراطراف
sniveled ازبینی جاری شدن
outflow به بیرون جاری شدن
outflows به بیرون جاری شدن
the th inst پنجم بماه جاری
active a ccount حساب متحرک یا جاری
emanate جاری شدن تجلی کردن
emanates جاری شدن تجلی کردن
emanated جاری شدن تجلی کردن
emanating جاری شدن تجلی کردن
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
profluent جاری بمقدار زیاد ساری
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
ancestral file که فرزند فایل جاری است
flows جاری بودن روان شدن
confluent باهم جاری شونده متلاقی
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
newsreel فیلم اخبار جاری روز
routine جریان عادی عادت جاری
flow جاری بودن روان شدن
routinely جریان عادی عادت جاری
routines جریان عادی عادت جاری
flowed جاری بودن روان شدن
newsreels فیلم اخبار جاری روز
riffle اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
move to tears اشک از چشمان کسی جاری شدن
slobber تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbering تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbers تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
shape factor نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
riffles اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffling اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
slobbered تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
age of moon تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
sluice ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluices ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluiced ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streams جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streamed جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
quotation قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
rill جوی کوچک شیارهای ساحلی دریا جاری شدن
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
scratch file ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
quotations قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
amplitude روش انتقال داده توسط تغییر اندازه سیگنال جاری
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
c. prefrential shares سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
working فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com