Total search result: 208 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
named place of destination |
مقصد مشخص |
|
|
Search result with all words |
|
packet |
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی |
packets |
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی |
hot |
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود |
hotter |
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود |
hottest |
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود |
named point of destination |
نقطه مشخص در مقصد |
named port of destination |
بندر مقصد مشخص |
Other Matches |
|
algorithms |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
algorithm |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
cells |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
cell |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
quartz clock |
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود |
descriptor |
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند |
object point |
مقصد |
saunteringly |
بی مقصد |
destination |
مقصد |
goals |
مقصد |
goal |
مقصد |
aim |
مقصد |
virtual |
و مقصد. |
objective point |
مقصد |
aimed |
مقصد |
aims |
مقصد |
aimless |
بی مقصد |
destinations |
مقصد |
driftless |
بی مقصد |
consummation |
مقصد |
addressees |
مقصد |
addressee |
مقصد |
port of destination |
بندر مقصد |
port of entry |
بندر مقصد |
aimlessly |
بدون مقصد |
destination inspection |
بازدید در مقصد |
destination file |
فایل مقصد |
terminal port |
بندر مقصد |
object code |
برنامه مقصد |
immediate destination |
اولین مقصد |
goal oriented |
مقصد گرا |
immediate destination |
مقصد بعدی |
destination port |
بندر مقصد |
final destination |
مقصد نهایی |
destined |
مقصد معین |
object module |
واحد مقصد |
object language |
زبان مقصد |
winning post |
تیر مقصد |
goal-oriented <adj.> |
مقصد گرا |
targeted <adj.> |
مقصد گرا |
Are we there yet? |
[ما] رسیدیم [به مقصد] ؟ |
target-oriented <adj.> |
مقصد گرا |
stations |
یا مقصد استفاده میشود |
stationed |
یا مقصد استفاده میشود |
station |
یا مقصد استفاده میشود |
out port |
بندر دور از مقصد |
ex quay |
تحویل در بارانداز مقصد |
payable at destiination |
قابل پرداخت در مقصد |
ex quay |
تحویل در بندر مقصد |
messages |
در مقصد مربوط میشود |
message |
در مقصد مربوط میشود |
lay line |
خط فرضی مسیر قایق به مقصد |
interactive |
کد اصلی و مقصد را بررسی کند |
port of debarkation |
بندر مقصد حمل کالا |
We are getting there. |
ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم. |
redirects |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
carriage forward |
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود |
divert |
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد |
redirect |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
diverted |
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد |
datagram |
که حاوی آدرس مقصد و مسیر آن است |
diverts |
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد |
drifting |
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن |
redirected |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
freight collect |
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود |
redirecting |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
freight payable at destination |
هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود |
at the full landed cost price |
قیمت تمام شده کالا در مقصد |
drift |
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن |
drifts |
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن |
drifted |
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن |
redirection |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
destinations |
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم |
There is no royal road to learning . <proverb> |
مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار . |
destination |
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم |
sink |
شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد |
sinks |
شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد |
block stowage loading |
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری |
marshalling yard |
محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل |
message |
انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه |
messages |
انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه |
locating |
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف |
locate |
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف |
located |
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف |
locates |
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف |
message |
ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است |
free on quay |
قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد |
messages |
ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است |
switching |
بهنگام سازی ثابت اطلاعات بین تغییر مبدا و مقصد در شبکه |
portmark |
علامت روی بسته که مشخصات بندر مقصد نیز دران ذکر گردیده |
to bite the bullet <idiom> |
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید |
object program |
برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند |
demurrage |
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
propagation delay |
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود |
no drop image |
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.] |
named |
مشخص |
distinctive |
مشخص |
indistinctive |
نا مشخص |
distinguished |
مشخص |
specific code |
کد مشخص |
specific |
مشخص |
specifics |
مشخص |
distinct |
مشخص |
highlighted |
مشخص |
highlights |
مشخص |
highlight |
مشخص |
kenspeckle |
مشخص |
marked |
مشخص |
physiognomonic |
مشخص |
signate |
مشخص |
pronounced |
مشخص |
UA |
نرم افزاری که اطمینان حاصل میکند که پیام پستی اطلاعات ابتدایی صحیح دارد و سپس آنرا به عامل ارسال می فرستدتا پیام را به مقصد بفرستد |
specified |
مشخص شده |
assignable |
معین مشخص |
distinctive |
فرق مشخص |
defining |
مشخص کردن |
defined |
مشخص کردن |
delineating |
مشخص کردن |
indicating |
مشخص کننده |
define |
مشخص کردن |
defines |
مشخص کردن |
denote |
مشخص کردن |
delineates |
مشخص کردن |
delineated |
مشخص کردن |
target |
هدف مشخص |
targeted |
هدف مشخص |
distinctly |
بطور مشخص |
targetting |
هدف مشخص |
distinguishing |
مشخص اختصاصی |
targetted |
هدف مشخص |
definitions |
مشخص کردن |
targets |
هدف مشخص |
targeting |
هدف مشخص |
denoted |
مشخص کردن |
definition |
مشخص کردن |
denotes |
مشخص کردن |
delineate |
مشخص کردن |
registered port |
بندر مشخص |
clean cut |
مشخص واضح |
earmarking |
مشخص کردن |
unarguable |
غیرقابلبحثمعلوم مشخص |
individuate |
مشخص کردن |
lay down |
مشخص کردن |
named vessel |
کشتی مشخص |
specifying |
مشخص کردن |
specify |
مشخص کردن |
specifies |
مشخص کردن |
nonsignificant |
غیر مشخص |
type genus |
نوع مشخص |
pathognomic |
مشخص مرض |
pathognomomical |
مشخص مرض |
clean-cut |
مشخص واضح |
cleaners |
مشخص واضح |
identify |
مشخص کردن |
markers |
مشخص کننده |
marker |
مشخص کننده |
signaled |
اشکار مشخص |
signalled |
اشکار مشخص |
identifies |
مشخص کردن |
discriminant |
مشخص کننده |
to create an image for oneself as somebody |
مشخص کردن |
ditinct |
روشن مشخص |
identifying |
مشخص کردن |
diacritical current |
جریان مشخص |
signal |
اشکار مشخص |
identified |
مشخص کردن |
wake up |
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد |
nodous |
دارای برامدگیهای مشخص |
nodose |
دارای برامدگیهای مشخص |
shaded relief |
عوارض مشخص یا بسیارناهموار |
criss-cross |
با ضربدر مشخص کردن |
antiseptics |
تمیز و پاکیزه مشخص |
call one's shot |
مشخص کردن هدف |
overflow indicator |
مشخص کننده سرریزی |
at the specified tenor |
بر حسب مفاد مشخص |
structureless |
بدون ساختمان مشخص |
criss-crossed |
با ضربدر مشخص کردن |
criss-crosses |
با ضربدر مشخص کردن |
check indicator |
مشخص کننده مقابله |
frequency designation |
مشخص کردن فرکانس |
mean |
مشخص کردن چیزی |
meaner |
مشخص کردن چیزی |
meanest |
مشخص کردن چیزی |
message |
حجم اطلاع مشخص |
typified |
بانمونه مشخص کردن |
typifies |
بانمونه مشخص کردن |
typify |
بانمونه مشخص کردن |
named place of delivery at frontier |
تحویل در مرز مشخص |
typifying |
بانمونه مشخص کردن |
facies |
عبارت مشخص یک طبقه |
indication lamp |
لامپ مشخص کننده |
antiseptic |
تمیز و پاکیزه مشخص |
criss-crossing |
با ضربدر مشخص کردن |
messages |
حجم اطلاع مشخص |
envelope |
نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است |
envelopes |
نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است |
point of aim |
نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص |
highlighting |
روشن ساختن مشخص کردن |
amorphous |
دارای ساختمان غیر مشخص |