Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
transition section
مقطع تبدیل
Other Matches
diffuser area ratio
نسبت سطح مقطع خروجی به سطح مقطع ورودی یک دیفیوژر
geometrical percentage
درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
cutting
مقطع
sections
مقطع
cross section
مقطع
profile
مقطع
section
مقطع
profiling
مقطع
profiles
مقطع
profiled
مقطع
tablature
مقطع
segment
مقطع
segments
مقطع
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
aerofoil
مقطع ایرودینامیکی
transverse section
مقطع عرضی
cross section area
سطح مقطع
profile
مقطع عرضی
profiled
مقطع عرضی
lobule
مقطع کوچک
circular cross section
مقطع گرد
profiles
مقطع عرضی
coil section
مقطع بوبین
structural section
مقطع سازهای
areas
سطح مقطع
area
سطح مقطع
compact section
مقطع فشرده
soil profile
مقطع خاک
half section
نیم مقطع
profiling
مقطع عرضی
trough section
مقطع ناودانی
airfoil
مقطع ایرودینامیکی
conic section
مقطع مخروطی
rectangular section
مقطع مستطیلی
cross section
مقطع عرضی
cross reaction
سطح مقطع
absorption cross section
مقطع جذب
necking
تنگی مقطع
root section
مقطع ریشه
oblique section
مقطع مایل
oblique section
مقطع اریب
sectional area
سطح مقطع
cross section
سطح مقطع
interrupted quick flashing light
چشمک زن تند مقطع
box spar
تیرکهای با مقطع مربع
box section
مقطع قوسی سکل
transection
برش یا مقطع عرضی
total effective collision cross section
سطح مقطع موثر کل
inelastic cross section
مقطع برخورد ناکشسان
horseshoe shaped section
مقطع نعل اسبی
work surfaces
سطح مقطع اصلی
work surface
سطح مقطع اصلی
vintage model
الگوی مقطع زمانی
cross sectional area
سطح مقطع عرضی
cross sectional data
داده ها در یک مقطع زمانی
cross section
سطح مقطع عرضی
cross section
سطح مقطع موثر
egg shaped section
مقطع تخم مرغی
intermediate frequency section
مقطع فرکانس میانی
flumming
تنگ کردن مقطع جریان اب
form grind
سنگ زدن در مقطع طولی
rhombus wing
بالی با سطح مقطع متقارن
con di nozzle
نازل موتورجت با مقطع همگرا
cross section
نیمرخ پهنا مقطع موثر
syllabify
تقسیم به هجای مقطع کردن
effective collision cross section
سطح مقطع برخورد موثر
winding crodd section
سطح مقطع سیم پیچی
uncurtailed bars
ارماتور بدون تقلیل مقطع
blade station
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
podite
مقطع با بند پای بندپایان
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
standard egg section
مقطع تخم مرغی شکل معمولی
binary to hexadecimal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
syllabary
جدول راهنمای تلفظ هجاهای مقطع کلمات
economic section
انتخاب سطح مقطع مناسب ازنظر اقتصادی
three square
سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
poiseuille flow
جریان خطی ناروان درلولهای با سطح مقطع دایرهای
hachures
خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
parallel aerofoil
ایرفویلی که سطح مقطع ان درتمام طول ان ثابت باشد
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
mandrel
جسم مرکزی معمولا با مقطع دایرهای که قطعه لولهای یاقسمت مادگی دور ان شکل میگردد
venturi
کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
barns
واحد سطح برای اندازه گیری سطح مقطع هسته اتم ها
barn
واحد سطح برای اندازه گیری سطح مقطع هسته اتم ها
lobation
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
contraction ratio
نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
syllables
جزء کلمه مقطع کلمه
profile drag
پسای مقطع پسای نیمرخ
syllable
جزء کلمه مقطع کلمه
at this age
[در این مقطع سنی]
[در این سنین]
[در این سن]
converted
تبدیل
transformed
تبدیل
converting
تبدیل
interconversion
تبدیل
permutations
تبدیل
convert
تبدیل
transforms
تبدیل
transform
تبدیل
transforming
تبدیل
permutation
تبدیل
transformation
تبدیل
adapter
تبدیل
converter
تبدیل گر
code conversion
تبدیل کد
connector
تبدیل
transmutation
تبدیل
commutation
تبدیل
reductions
تبدیل
modification
تبدیل
reduction
تبدیل
alteration
تبدیل
converts
تبدیل
reforming
تبدیل
cinversion
تبدیل
toggles
تبدیل
conversion
تبدیل
reducing
تبدیل
move
تبدیل
change
تبدیل
changed
تبدیل
toggle
تبدیل
reducer
تبدیل
panification
تبدیل
changing
تبدیل
changes
تبدیل
translation
تبدیل
shift
تبدیل
reduce
تبدیل
reduces
تبدیل
conversions
تبدیل
transmutable
قابل تبدیل
transition temperature
دمای تبدیل
transformation ratio
نسبت تبدیل
transmutative
قابل تبدیل
transmutative
تبدیل شدنی
two way wiring
اتصال تبدیل
actification
تبدیل به سرکه
vitrification
تبدیل به شیشه
aggravation
تبدیل به بدتر
toggle key
کلید تبدیل
animalization
تبدیل به حیوان
transrorm
تبدیل کردن
transmuted
تبدیل کردن
approach transition
تبدیل ورودی
transformation of energy
تبدیل انرژی
cineration
تبدیل بخاکستر
changer
تبدیل میکند
changer
کلید تبدیل
change over switch
کلید تبدیل
catforming
تبدیل با کاتالیزور
catalytic reforming
تبدیل کاتالیزوری
calcination
تبدیل باهک
calcification
تبدیل به اهک
c.r.
تبدیل کاتالیزوری
transfiguration
تبدیل صورت
transformation function
تابع تبدیل
transformation curve
منحنی تبدیل
bituminize
تبدیل بقیرکردن
transformation of coordinates
تبدیل مختصات
basify
تبدیل به قلیاکردن
to change for the better
تبدیل به بهترشدن
acidifier
تبدیل به اسیدکننده
transmutes
تبدیل کردن
lactation
تبدیل به شیر
upturn
تبدیل به احسن
commutes
تبدیل کردن
hedging
تبدیل پوششی
convert
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
reset
تبدیل کردن
transact
تبدیل کردن
commuting
تبدیل کردن
transmute
تبدیل کردن
to convert something into something
تبدیل کردن به
to turn
[into]
تبدیل شدن
[به]
to transform
[into]
تبدیل کردن
[به]
transmuting
تبدیل کردن
commute
تبدیل کردن
commuted
تبدیل کردن
shift
تبدیل صورت
move
تبدیل صورت
to turn something into something
تبدیل کردن به
three way switch
کلید تبدیل
phase transition
تبدیل فاز
laplace transformation
تبدیل لاپلاس
direct reading galvanometer
گالوانومتر بی تبدیل
direct conversion
تبدیل مستقیم
double conversion
تبدیل دوگانه
lapidification
تبدیل به سنگ
fiel conversion
تبدیل پرونده
fiel conversion
تبدیل فایل
file conversion
تبدیل فایل
demodulator
تبدیل میکند
decimalize
تبدیل به اعشارکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com