Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
English
Persian
hosteler
مقیم شبانه روزی
Other Matches
parlour boarder
شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
hostel
شبانه روزی
hostels
شبانه روزی
circadian
شبانه روزی
quotidian
شبانه روزی
round-the-clock
شبانه روزی
hostelry
شبانه روزی
boarding schools
اموزشگاه شبانه روزی
boarding school
اموزشگاه شبانه روزی
boarder
شاگرد شبانه روزی
circadian rythm
ریتم شبانه روزی
boarders
شاگرد شبانه روزی
boarding
مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
public school
دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
juniorate
مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
youth hostel
شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostels
شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
black out
حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
it occurs twice a day
روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
night vision
دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
duily bread
روزی
someday
روزی
some time or other
یک روزی
some d.
یک روزی
per diem
روزی
per day
روزی
daily bread
روزی
once upon a time
روزی
some day
روزی
some day
یک روزی
perdiem
بقرار روزی
a few days
چند روزی
semidiurnal
کشندنیم روزی
on a given day
در روزی معین
one spoonful a day
روزی یک قاشق
hand-to-mouth
محتاج گنجشک روزی
semidiurnal
جذر و مد نیم روزی
since the outbreak of the war
از روزی که جنگ در گرفت
hand to mouth
محتاج گنجشک روزی
de die in diem
از روزی به روز دیگر
two table spoonful a day
روزی دو قاشق سوپخوری
drizzly day
روزی که باران سیرمی بارد
it a day
روزی یک فنجان چای خوری
I will be staying a few days
من میخواهم چند روزی بمانم.
nocturnally
شبانه
nocturnal
شبانه
nightly
شبانه
If things changer one day then …
اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
moonshiner
قاچاقچی شبانه
night operations
عملیات شبانه
he went by night
شبانه رفت
night schools
اموزشگاه شبانه
nocturnal
نمایش شبانه
night and day
شبانه روز
d. and night
شبانه روز
cracksman
دزد شبانه
night interception
رهگیری شبانه
night interception
کمین شبانه
overnight
در مدت یک شب شبانه
night school
اموزشگاه شبانه
night order
دستور شبانه
night order
دستورات شبانه
burglarize
شبانه دزدیدن
vespertine
مربوط به شب شبانه
burglarizes
شبانه دزدیدن
burglarized
شبانه دزدیدن
pavor nocturnus
وحشت شبانه
nocturnal prayer
نماز شبانه
nightlife
تفریحات شبانه
night landing
فرود شبانه
burglarizing
شبانه دزدیدن
vespertinal
شبانه عشایی
nighttide
جزر و مد شبانه
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
red letter day
<idiom>
روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
dies non
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
first post
شیپور خبر شبانه
watch and ward
حق نگهبانی روزانه و شبانه
moonlight fliting
اسباب کشی شبانه
floorshow
نمایش باشگاههای شبانه
nightlife
شرکت در تفریحات شبانه
schoolwork
تکلیف شبانه دانشجو
nocturn
سحر خوانی شبانه
night
شب هنگام برنامه شبانه
nights
شب هنگام برنامه شبانه
battle lights
چراغ خاموشی شبانه
infrared viewer
دوربین دیدبانی شبانه
night interception
استراق سمع شبانه
rushee
دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
in residence
مقیم
resider
مقیم
settlor
مقیم
stator
مقیم
termer
مقیم
residing
مقیم
denizens
مقیم
inmate
مقیم
domiciled
مقیم
resident
مقیم
residents
مقیم
denizen
مقیم
inhabitant
مقیم
settler
مقیم
settlers
مقیم
abider
مقیم
dweller
مقیم
inmates
مقیم
settled
مقیم
se'nnight
یکهفته هفت شبانه روز
night cap
گشتی رزمی هوایی شبانه
friars lantern
روشنایی شبانه بر روی باطلاق
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
sennight
یکهفته هفت شبانه روز
witch moth
پروانه بید شبانه شب پره
house physician
پزشک مقیم
resides
مقیم شدن
domiciliate
مقیم ساختن
minister resident
وزیر مقیم
resided
مقیم شدن
italiot or ote
مقیم ایتالیا
reside
مقیم شدن
to station oneself
مقیم شدن
residing abroad
مقیم خارجه
non-resident
مقیم موقتی
non resident
غیر مقیم
domiciled in tehran
مقیم تهران
sedentary
مقیم دریک جا
non resident
مقیم موقتی
non-residents
مقیم موقتی
won
مقیم شدن .
settle
مقیم کردن
settles
مقیم کردن
resident loader
بارکننده مقیم
resident program
برنامه مقیم
resident segment
قطعه مقیم
residentiary
کشیش مقیم
residentiary
روحانی مقیم
whippoorwill
مرغ شبانه پشه خوارمشرق امریکا
honky tonk
محل رقص یا کلوپ شبانه ارزان قیمت
starlight scope
دوربین دید شبانه با استفاده از نور ستارگان
night clothes
لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
house surgeon
جراح مقیم بیمارستان
memory resident program
برنامه مقیم در حافظه
citizen abroad
شهروند مقیم خارج
maronite
مسیحی مقیم لبنان
non-resident shareholder
سهامدار غیر مقیم
non-resident alien
[NRA]
بیگانه غیر مقیم
non-resident citizen
[American E]
شهروند غیر مقیم
expat
[colloquial]
شهروند مقیم خارج
expatriate
شهروند مقیم خارج
Foreign residents in tehran.
خارجیان مقیم تهران
to be in residence
مقیم یا ماندنی بودن
nonresidence
عدم اقامت غیر مقیم
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
intern
انترن پزشک مقیم بیمارستان
tsr
برنامه مقیم پایانی ایستا
terminal and stay resident program
برنامه مقیم پایانی ایستا
interning
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns
انترن پزشک مقیم بیمارستان
non-resident partner
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
nonresidency
عدم اقامت غیر مقیم
German expatriates
شهروندهای آلمانی مقیم خارج
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
intern
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
serenaded
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenade
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenading
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
conus residents
پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
cover charges
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charge
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
One day I want to have a horse of my very own.
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
dirty bit
بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
what day of the week is it?
امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
monitored
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression
نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
ignisfatuus
روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
vigils
گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
vigil
گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
to fly with the owl
کارهای شبانه کردن شبگردی کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
resided
ساکن بودن مقیم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
garrison
مقیم کردن مستقر کردن
garrisons
مقیم کردن مستقر کردن
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
command.com
در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
dead hours
ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com