Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English
Persian
lenient
ملایم باگذشت
Other Matches
latitudinal
باگذشت
latitudinarian
باگذشت
easy to forgive
باگذشت
gentle
ملایم
gentler
ملایم
emolliate
ملایم
gentlest
ملایم
dolce
ملایم
moderates
ملایم
fair spoken
ملایم
good natured
ملایم
good tempered
ملایم
easy
ملایم
easiest
ملایم
easier
ملایم
benignly
ملایم
lamblkin
ملایم
self-possessed
ملایم
debonnaire
ملایم
moderated
ملایم
temperate
ملایم
moderating
ملایم
moderate
ملایم
sedating
ملایم
sedates
ملایم
sedated
ملایم
sedate
ملایم
bland
ملایم
blander
ملایم
softest
ملایم
softer
ملایم
soft
ملایم
blandest
ملایم
good-natured
ملایم
clement
ملایم
meek
ملایم
smooth
<adj.>
ملایم
lenitive
ملایم
lentamente
ملایم
benign
ملایم
mild flavoured
ملایم
pigeon livered
ملایم
selfpossessed
ملایم
smoothe
ملایم
sottovoce
ملایم
good-tempered
ملایم
equable
ملایم
smooths
ملایم
smoothest
ملایم
restrained
ملایم
smoothed
ملایم
smooth
ملایم
soft
<adj.>
ملایم
lenis
ملایم
breezy
ملایم
mildest
ملایم
milder
ملایم
mild
ملایم
agreeable
ملایم
lambent
ملایم
gar
سوگند ملایم
kindlity
بطور ملایم
hand gallop
تاخت ملایم
larghetto
موزیک ملایم
larghetto
اهنگ ملایم
to tone down
ملایم کردن
lambently
با تابندگی ملایم
to tone down
ملایم شدن
kindly climate
اب وهوای ملایم
lambencyr
با روشنائی ملایم
larghetto
حرکت ملایم
ash tire
اتش ملایم
glacis
شیب ملایم
fail softly
با خرابی ملایم
genial heat
گرمای ملایم
genialize
ملایم کردن
lento
بطور ملایم
light breeze
نسیم ملایم
gentle slope
شیب ملایم
cooling off
ملایم شدن
glacis
سرازیری ملایم
milden
ملایم کردن
od
سوگند ملایم
benedict
خوشحال ملایم
attemper
ملایم کردن
peanoforte
اهنگ ملایم
temperate climate
اقلیم ملایم
approximation
محاسبه ملایم
soften
ملایم کردن
tempers
ملایم کردن
mildly
بطور ملایم
shelving
شیب ملایم
downy
ملایم نرم
suave
ملایم مودب
oddest
:سوگند ملایم
odder
:سوگند ملایم
odd
:سوگند ملایم
qualifiers
ملایم سازنده
qualifier
ملایم سازنده
tempered
ملایم کردن
temper
ملایم کردن
andante
نسبتا ملایم
kindly
دلپذیر ملایم
approximations
محاسبه ملایم
softened
ملایم کردن
fail soft
با خرابی ملایم
softens
ملایم کردن
braises
با اتش ملایم پختن
benignant
خوش خیم ملایم
ruggedly
بطور ناهموار یا ملایم
tootle
نی یا فلوت ملایم زدن
lambent
دارای روشنایی ملایم
tootled
نی یا فلوت ملایم زدن
tootles
نی یا فلوت ملایم زدن
reproofs
ملامت توبیخ ملایم
gentle
اهسته ملایم کردن
lentissimo
خیلی ملایم واهسته
gentler
اهسته ملایم کردن
gentlest
اهسته ملایم کردن
braising
با اتش ملایم پختن
tootling
نی یا فلوت ملایم زدن
braised
با اتش ملایم پختن
braise
با اتش ملایم پختن
reproof
ملامت توبیخ ملایم
recessions
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
milden
نرم کردن ملایم شدن
sweeten
شیرین شدن ملایم کردن
sweetening
شیرین شدن ملایم کردن
lambency
ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
sweetened
شیرین شدن ملایم کردن
sweetens
شیرین شدن ملایم کردن
bask
باگرمای ملایم گرم کردن
basked
باگرمای ملایم گرم کردن
recession
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
basking
باگرمای ملایم گرم کردن
basks
باگرمای ملایم گرم کردن
cholerine
اسهال وبایی وبای ملایم
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
espianade
قطعه زمین هموار شیب ملایم
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor
نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing
افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animation
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animations
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scroll
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scrolls
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
tempered
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smoothest
صاف شدن ملایم شدن
smooth
صاف شدن ملایم شدن
smooths
صاف شدن ملایم شدن
smoothed
صاف شدن ملایم شدن
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
Susurrus
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com