Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
to kindle up	ملتهب ساختن
Other Matches
incandescent	ملتهب
fervent	ملتهب
incandescent body	جسم ملتهب
incandescent filament	رشته ملتهب
incandescent source	منبع ملتهب
reheating furnace	کوره ملتهب
hot cathode	کاتد ملتهب
lighting filament	رشته ملتهب
bright anneal	ملتهب شدن
incandescent cathode	کاتد ملتهب
continous anealing furnace	کوره ملتهب دائمی
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
incandescent cathode lamp	لامپ کاتد ملتهب
glow	گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glows	گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glowed	گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
inflaming	دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflame	دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflames	دارای اماس کردن ملتهب کردن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
constructed	ساختن
pill	حب ساختن
constructing	ساختن
constructs	ساختن
pills	حب ساختن
generates	ساختن
fabricating	ساختن
fabricates	ساختن
fabricated	ساختن
fabricate	ساختن
set up	ساختن
build	ساختن
construct	ساختن
miscreate	بد ساختن
create	ساختن
creates	ساختن
creating	ساختن
generating	ساختن
indite	ساختن
upgrading	ساختن
carbonize	کک ساختن
bulid	ساختن
pellet	حب ساختن
fashions	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
fashion	مد ساختن
invent	ساختن
invented	ساختن
builds	ساختن
buildings	ساختن
inventing	ساختن
invents	ساختن
put up	ساختن
put-up	ساختن
compose	ساختن
make	ساختن
confect	ساختن
upgrades	ساختن
upgraded	ساختن
upgrade	ساختن
dree	ساختن با
manufacture	ساختن
manufactured	ساختن
manufactures	ساختن
fabrication	ساختن
makes	ساختن
composes	ساختن
generated	ساختن
idolises	بت ساختن
produce	ساختن
forborne	ساختن با
bridges	پل ساختن
idolizing	بت ساختن
bridged	پل ساختن
mint	ساختن
remakes	از نو ساختن
remake	از نو ساختن
minting	ساختن
produced	ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolised	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
minted	ساختن
produces	ساختن
mints	ساختن
to make a shift	ساختن
to make away	ساختن
to get along	ساختن
bridge	پل ساختن
unifies	تک ساختن
to go in with	ساختن با
unify	تک ساختن
upbuild	ساختن
unifying	تک ساختن
to t. up	ساختن
generate	ساختن
familiarising	اشنا ساختن
familiarises	اشنا ساختن
produces	ساختن محصول
diversify	گوناگون ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
familiarised	اشنا ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
notifies	اگاه ساختن
familiarize	اشنا ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
diversified	گوناگون ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
nauseated	متنفر ساختن
nauseate	متنفر ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
disabling	ناتوان ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
familiarized	اشنا ساختن
denigration	سیاه ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
domiciliate	مقیم ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
gaunt	زننده ساختن
sepulchers	قبر ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
internalization	درونی ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchres	قبر ساختن
subvert	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
subverting	واژگون ساختن
notifying	اگاه ساختن
reconcile	راضی ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
reconciling	راضی ساختن
produced	ساختن محصول
produce	ساختن محصول
discovers	مکشوف ساختن
discovering	مکشوف ساختن
discovered	مکشوف ساختن
reconciles	راضی ساختن
discover	مکشوف ساختن
notified	اگاه ساختن
notify	اگاه ساختن
subverts	واژگون ساختن
maximized	بیشینه ساختن
substantiated	مستند ساختن
rescind	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
relieve	بر جسته ساختن
ensures	مطمئن ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
relieving	بر جسته ساختن
humidified	مرطوب ساختن
disturb	مضطرب ساختن
minimizing	کمینه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
discourages	بی جرات ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
substantiate	مستند ساختن
substantiates	مستند ساختن
denuding	عاری ساختن
substantiating	مستند ساختن
denudes	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
denude	عاری ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarl	خشمگین ساختن
discourage	بی جرات ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
minimize	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن
insures	مطمئن ساختن
vitiating	معیوب ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
wet	مرطوب ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensure	مطمئن ساختن
wets	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب ساختن
wettest	مرطوب ساختن
maximised	بیشینه ساختن
maximises	بیشینه ساختن
maximising	بیشینه ساختن
insuring	مطمئن ساختن
accustom	معتاد ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com