Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (9 milliseconds)
English
Persian
interference
ممانعت غیرمجاز
Other Matches
arrested
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
unallowable
غیرمجاز
wildcats
غیرمجاز
unauthorized
غیرمجاز
illicit
غیرمجاز
wildcat
غیرمجاز
unlicensed
غیرمجاز
obstructions
سد کردن غیرمجاز
interfere
سد کردن غیرمجاز
illegal
حرام غیرمجاز
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
obstruction
سد کردن غیرمجاز
interfered
سد کردن غیرمجاز
interferes
سد کردن غیرمجاز
gavel
بهره غیرمجاز
gavels
بهره غیرمجاز
contraband
کالای غیرمجاز
holds
گرفتن غیرمجاز توپ
crackback
نوعی سد کردن غیرمجاز
elbowing
ضربه غیرمجاز با ارنج
blocks
سدکردن غیرمجاز حریف
carry
حمل غیرمجاز توپ
carries
حمل غیرمجاز توپ
carried
حمل غیرمجاز توپ
carrying
حمل غیرمجاز توپ
block
سدکردن غیرمجاز حریف
blocked
سدکردن غیرمجاز حریف
hold
گرفتن غیرمجاز توپ
interference
سد کردن غیرمجاز راه حریف
exclusion area
منطقه غیرمجاز از نظر دسترسی
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
hooking
سد کردن غیرمجاز حریف باچوب
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
face hold
گرفتن غیرمجاز دهان و چشم و بینی
ooch
حرکت غیرمجاز قایق بدون باد
false start
حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
encroaching
قرار دادن غیرمجاز بدن جلوتراز خط تجمع
false starts
حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
vital point
حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
prevention
ممانعت
withholds
ممانعت
withholding
ممانعت
withhold
ممانعت
withheld
ممانعت
interdiction
ممانعت
debarment
ممانعت
block age
ممانعت
interdict
ممانعت
forbiddance
ممانعت
exclusion
ممانعت
restraint
ممانعت
obstructions
ممانعت
restraints
ممانعت
molestation
ممانعت
obstruction
ممانعت
fast pill
ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
leg before wicket
حرکت غیرمجاز توپزن در سدکردن راه توپ با پا یا بدن
jab checking
فروبردن غیرمجاز مستقیم چوب لاکراس به بدن حریف
impeded
ممانعت کردن
preventer
ممانعت کننده
steric hindrance
ممانعت فضایی
hanging prevention
ممانعت از تعلیق
trade barrier
ممانعت تجاری
impede
ممانعت کردن
annoyance
ممانعت ازردگی
blockages
ممانعت دریایی
liberalizer
رافع ممانعت
area interdiction
ممانعت منطقهای
area interdiction
ممانعت در منطقه
forfend
ممانعت کردن
blockage
ممانعت دریایی
denial measures
اصول ممانعت
prohibition
تحریم ممانعت
checked
ممانعت کردن
checks
ممانعت کردن
turn a deaf ear to
<idiom>
ممانعت از شنیدن
check
ممانعت کردن
impedes
ممانعت کردن
jerks
پرتاب غیرمجاز توپ کریکت بالازدن وزنه از روی سینه
jerking
پرتاب غیرمجاز توپ کریکت بالازدن وزنه از روی سینه
jerk
پرتاب غیرمجاز توپ کریکت بالازدن وزنه از روی سینه
burns
کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
burn
کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
jerked
پرتاب غیرمجاز توپ کریکت بالازدن وزنه از روی سینه
hindered rotation
چرخش ممانعت شده
write inhibit ring
حلقه ممانعت از نوشتن
liberalizes
رفع ممانعت کردن
rein
ممانعت لجام زدن
liberalized
رفع ممانعت کردن
liberalize
رفع ممانعت کردن
liberalizing
رفع ممانعت کردن
liberalised
رفع ممانعت کردن
liberalises
رفع ممانعت کردن
stall
ماندن ممانعت کردن
liberalising
رفع ممانعت کردن
stalling
ماندن ممانعت کردن
denial measures
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
stramline flow
جریان موازی یابی ممانعت
mutual exclusion
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
forclosure
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
blank
ممانعت از امتیاز گیری حریف
blankest
ممانعت از امتیاز گیری حریف
denial
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forestall
پیش افتادن ممانعت کردن
prevent
مانع شدن ممانعت کردن
forestalls
پیش افتادن ممانعت کردن
denials
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forestalled
پیش افتادن ممانعت کردن
prevented
مانع شدن ممانعت کردن
blocking and chocking
ممانعت و راه بندی کردن
preventing
مانع شدن ممانعت کردن
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
prevents
مانع شدن ممانعت کردن
hold
گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
holds
گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
survived
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdiction
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
clearing block
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
precluding
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survives
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
surviving
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdict
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
obstructions
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precludes
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstruction
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
survive
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
holding
گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
stickers
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
sticker
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
back pressure valve
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlock
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
jacklight
ماهیگیری غیرمجاز در شب بکمک نورافکن نورافکن برای شکار غیر مجاز در شب
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
counterflak
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
foulest
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
detention of pay
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
air interdiction
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
obstruction
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstructions
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
hinders
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
ممانعت کردن جلوگیری کردن
trapping
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
realistic deterrence
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com