English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
blocking and chocking ممانعت و راه بندی کردن
Other Matches
arrest جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
checks ممانعت کردن
forfend ممانعت کردن
impedes ممانعت کردن
impede ممانعت کردن
check ممانعت کردن
impeded ممانعت کردن
checked ممانعت کردن
liberalize رفع ممانعت کردن
liberalized رفع ممانعت کردن
liberalizing رفع ممانعت کردن
liberalizes رفع ممانعت کردن
liberalising رفع ممانعت کردن
liberalises رفع ممانعت کردن
stall ماندن ممانعت کردن
liberalised رفع ممانعت کردن
stalling ماندن ممانعت کردن
prevents مانع شدن ممانعت کردن
preventing مانع شدن ممانعت کردن
prevent مانع شدن ممانعت کردن
prevented مانع شدن ممانعت کردن
forestalls پیش افتادن ممانعت کردن
forestall پیش افتادن ممانعت کردن
forestalled پیش افتادن ممانعت کردن
interdiction ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
interdict ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
hinder ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering ممانعت کردن جلوگیری کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
obstruction ممانعت
obstructions ممانعت
block age ممانعت
debarment ممانعت
restraints ممانعت
restraint ممانعت
prevention ممانعت
interdiction ممانعت
withholds ممانعت
exclusion ممانعت
withholding ممانعت
withheld ممانعت
molestation ممانعت
forbiddance ممانعت
interdict ممانعت
withhold ممانعت
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
liberalizer رافع ممانعت
interference ممانعت غیرمجاز
trade barrier ممانعت تجاری
hanging prevention ممانعت از تعلیق
prohibition تحریم ممانعت
steric hindrance ممانعت فضایی
area interdiction ممانعت منطقهای
blockage ممانعت دریایی
blockages ممانعت دریایی
preventer ممانعت کننده
area interdiction ممانعت در منطقه
turn a deaf ear to <idiom> ممانعت از شنیدن
denial measures اصول ممانعت
annoyance ممانعت ازردگی
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
write inhibit ring حلقه ممانعت از نوشتن
hindered rotation چرخش ممانعت شده
rein ممانعت لجام زدن
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
mutual exclusion ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
blankest ممانعت از امتیاز گیری حریف
denials ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denial ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
forclosure سلب حق اقامه دعوی ممانعت
stramline flow جریان موازی یابی ممانعت
blank ممانعت از امتیاز گیری حریف
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
denial measures تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
underpinned پی بندی کردن
underpins پی بندی کردن
underpin پی بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
batten down اب بندی کردن
caulk اب بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
lacevi بندی کردن
sealing اب بندی کردن
seals اب بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
seal اب بندی کردن
survived ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
surviving ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precluding مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
clearing block قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
survives ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
lot سهم بندی کردن
classifies رده بندی کردن
phrases کلمه بندی کردن
boggle کارسرهم بندی کردن
partitioning قسمت بندی کردن
degrees رتبه بندی کردن
phrased کلمه بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
categorised دسته بندی کردن
lot تقسیم بندی کردن
aggroup طبقه بندی کردن
categorised رده بندی کردن
regimentalation دسته بندی کردن
degree رتبه بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
phrase کلمه بندی کردن
ratings دسته بندی کردن
break down تقسیم بندی کردن
categorized رده بندی کردن
categorized طبقه بندی کردن
categorized دسته بندی کردن
categorizes رده بندی کردن
tabulate جدول بندی کردن
categorizes طبقه بندی کردن
tabulated جدول بندی کردن
categorizes دسته بندی کردن
grade دسته بندی کردن
categorizing رده بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن
categorize دسته بندی کردن
categorize طبقه بندی کردن
paginate صفحه بندی کردن
bunlge سرهم بندی کردن
categorises رده بندی کردن
categorises طبقه بندی کردن
categorises دسته بندی کردن
rating دسته بندی کردن
categorising رده بندی کردن
categorising طبقه بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com