Dictiornary-Farsi | ممنون نکردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 147 (8 milliseconds)

English	Persian
disoblige	ممنون نکردن


Other Matches

dud probability	درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
grateful	ممنون
indebted	ممنون
thankful	ممنون شاکر
i am under obligation to him	من ممنون او هستم
to be pleased with	ممنون شدن از
Many thanks!	خیلی ممنون!
agrees	ممنون کردن پسندامدن
Thank you very much indeed.	واقعا خیلی ممنون.
agree	ممنون کردن پسندامدن
agreeing	ممنون کردن پسندامدن
i will t. you to open thedoor	ممنون میشوم اگر در را بازکنید
Thank you, I appreciate it.	خیلی ممنون.شما لطف دارید.
infests	ول نکردن
infesting	ول نکردن
to keep it up	ول نکردن
infested	ول نکردن
infest	ول نکردن
disassociating	همکاری نکردن
disassociates	همکاری نکردن
disassociated	همکاری نکردن
disclaims	قبول نکردن
disassociate	همکاری نکردن
disapproves	تصویب نکردن
disapprove	تصویب نکردن
indulging	مخالفت نکردن
indulge	مخالفت نکردن
indulges	مخالفت نکردن
indulged	مخالفت نکردن
rejection	قبول نکردن
disaffiliate	همکاری نکردن
no go <idiom>	موافقت نکردن
to miss the goal	گل نکردن [ورزش]
to pass by any thing	رعایت نکردن
to make no mention of	ذکر نکردن
discommend	توصیه نکردن
discountenance	تصویب نکردن
disbelieves	باور نکردن
missfire	عمل نکردن
omittance is no quit tance	مطالبه نکردن
to be d. to	توجه نکردن به
to keep one's distance	اشنایی نکردن
to keep at arms length	اشنائی نکردن با
disclaiming	قبول نکردن
disobeys	اطاعت نکردن
abort	ریشه نکردن
disbelieved	باور نکردن
disbelieve	باور نکردن
withdraws	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
disobey	اطاعت نکردن
disobeyed	اطاعت نکردن
disobeying	اطاعت نکردن
disbelieving	باور نکردن
square deals	تقلب نکردن
square deal	تقلب نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaim	قبول نکردن
let it all hang out <idiom>	پنهان نکردن چیزی
not my cup of tea <idiom>	با چیزی حال نکردن
standpat	ورق عوض نکردن
plead not guilty	اقرار به جرم نکردن
missfire	عمل نکردن گلوله
to lose interest	جلب توجه نکردن
to keep an oath inviolate	نقض نکردن سوگند
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom>	به موضوعی فکر نکردن
fall out of use <idiom>	از چیزی استفاده نکردن
to be in disagreement [with somebody]	موافقت نکردن [با کسی]
to turn to account	بهرمندشدن از ضایع نکردن
to play not guilty	اقرار بگناه نکردن
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
non-add subtotal	اضافه نکردن به زیرکل
disapproves	قبول نکردن رد کردن
mistrusts	اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting	اطمینان نکردن به فن داشتن
understated	حقیقت را افهار نکردن
disapproves	رد کردن تصویب نکردن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
understate	حقیقت را افهار نکردن
mistrust	اطمینان نکردن به فن داشتن
disapprove	رد کردن تصویب نکردن
understates	حقیقت را افهار نکردن
mistrusted	اطمینان نکردن به فن داشتن
understating	حقیقت را افهار نکردن
(can't) stand <idiom>	تحمل نکردن،دوست نداشتن
shoot the works <idiom>	از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
disbelieves	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
to be at strife [with somebody] [over something]	موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
disbelieving	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
to be at odds [with somebody] [on / over something] )	موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
disregarded	اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard	اعتنا نکردن عدم رعایت
except	: مستثنی کردن مشمول نکردن
aborts	ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting	ریشه نکردن عقیم ماندن
to be split [over something] [with somebody]	موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
underplay	دست خودرا ادا نکردن
goof off <idiom>	کار نکردن یاجدی نبودن
boycotted	ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting	ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts	ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
failure	عمل نکردن گیر سلاح
aborted	ریشه نکردن عقیم ماندن
married failure	عمل نکردن اتصالی مین
failures	عمل نکردن گیر سلاح
beyond grasp	درک نکردن بیرون ازحدادراک
depersonalization	توجه نکردن به هویت فردی
boycott	ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
underplaying	دست خودرا ادا نکردن
underplayed	دست خودرا ادا نکردن
to not lift a finger <idiom>	اصلا هیچ کاری نکردن
underplays	دست خودرا ادا نکردن
to turn a d. ear to	توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
disregarding	اعتنا نکردن عدم رعایت
disbelieved	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disregards	اعتنا نکردن عدم رعایت
disbelieve	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
off one's high horse <idiom>	تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
malfunction	[ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
misfire	عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on <idiom>	کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
Keep oneself to oneself.	پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
misfires	عمل نکردن گلوله مانع اتش
married failure	عمل نکردن خوشه اتصال مین
an incredulous smile	لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
misfired	عمل نکردن گلوله مانع اتش
to fall over [computer, programme, ...]	[موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
refused	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Welsh	زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
off balance <idiom>	فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
lay off <idiom>	بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
welch	زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refuse	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to crap out	کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to conk out	کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E]	کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
fail	عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed	عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails	عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed	انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail	انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails	انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
do not coin money <idiom>	پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]