English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
winterish مناسب برای زمستان
Other Matches
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
wintery مناسب زمستان
wintry مناسب زمستان
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
The squirrels are storing up nuts for the winter. سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
winterer زمستان جانوری که زمستان را بسرمیبرد
keystroke برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
fair weather مناسب برای
fill the bill <idiom> مناسب برای همه جا
cantabile مناسب برای اواز
running مناسب برای مسابقه دو
skiable مناسب برای اسکی
suitable for children مناسب برای بچه ها
in pride of grease مناسب برای کشتن
airworthy مناسب برای پرواز
airworthiness مناسب برای پرواز
buyer's market بازار مناسب برای خریدار
fencible مناسب برای نرده کشی
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
market value قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
office مناسب برای استفاده در شرکت
offices مناسب برای استفاده در شرکت
roadworthy مناسب برای بکاربردن درجاده ها
gressorial مناسب برای راه رفتن
readied مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready مناسب برای استفاده از یا فروش .
readies مناسب برای استفاده از یا فروش .
readying مناسب برای استفاده از یا فروش .
sawtimber الوار مناسب برای اره کشی
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
lyrical مناسب برای نواختن یاخواندن باچنگ
jump speed سرعت مناسب برای پرش باچتر
He's not suited for a doctor. او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
fair drawing طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
log wood درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
that is i. to this purpose برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
slots منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
amphimictic مناسب برای تولید و تناسل واختلاط نژاد
gorge portion محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
ski run سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
slotting منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slot منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
bug taper ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
constructive placement تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
fits units with ... connection مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ... [الکترونیک مهندسی برق]
The fire is fit to roast the meat. این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
sectors شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
sector شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
fourth generation computers زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند
voices توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voicing توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
CD WO مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
dropped خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drops خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
populates 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
hand-held کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
enumerated type فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
fibre optics لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
telegenic دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
ergonomics بخشی از طراحی نرم افزار یا سخت افزار تا برای استفاده مناسب و امن شود
wife's equity عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
arm وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
fractional T روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
winter kill زمستان کش
winters زمستان
winter زمستان
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
nuclear winter زمستان اتمی
depth of winter چله زمستان
the f. winter زمستان اینده
all over winter سراسر زمستان
winter tide فصل زمستان
in the midst of winter در قلب زمستان
the dead of winter چله زمستان
midwinter وسط زمستان
wintertime فصل زمستان
wintertime هنگام زمستان
brumal مربوط به زمستان
hibernation زمستان خوابی
in the midst of winter در وسط زمستان
in the midst of winter در چله زمستان
wintertide فصل زمستان
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
dormouse موش زمستان خواب
dormice موش زمستان خواب
winterer بسر برنده زمستان
hibernates زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernate زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernated زمستان را دربیهوشی بسر بردن
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
hibernating زمستان را دربیهوشی بسر بردن
deciduous گیاهی که در زمستان برگ میریزد
midwinter چله زمستان انقلاب زمستانی
winter kill در سرمای زمستان از بین رفتن
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
half evergreen دارای برگهای نیمه سبز درفصل زمستان
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
early token release در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
CSMA CD پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
c رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
idoneous مناسب
infelicitous نا مناسب
apposite مناسب
fit مناسب
fittest مناسب
congurous مناسب
close fit مناسب
fits مناسب
fitting مناسب
in point مناسب
irrelative نا مناسب
condign مناسب
suitable <adj.> مناسب
oportuneness مناسب
proper <adj.> مناسب
real <adj.> مناسب
true <adj.> مناسب
sufficing <adj.> مناسب
satisfactory <adj.> مناسب
acceptable <adj.> مناسب
pertains مناسب
pertained مناسب
pertain مناسب
adaptations مناسب
exact <adj.> مناسب
correct <adj.> مناسب
accurate [correct] <adj.> مناسب
convenient <adj.> مناسب
good [sufficient] <adj.> مناسب
tailored مناسب
habile مناسب
adequate <adj.> مناسب
shapeable مناسب
sufficient <adj.> مناسب
assorted مناسب
adaptation مناسب
beneficial <adj.> مناسب
appropriate <adj.> مناسب
incompetent نا مناسب
optimum مناسب
accomodating مناسب
useful <adj.> مناسب
appropriate [for an occasion] <adj.> مناسب
functional <adj.> مناسب
becoming مناسب
advantageous <adj.> مناسب
handy [useful] <adj.> مناسب
helpful <adj.> مناسب
serviceable <adj.> مناسب
utile [archaic] [useful] <adj.> مناسب
utilitarian [useful] <adj.> مناسب
valuable <adj.> مناسب
expedient <adj.> مناسب
practicable <adj.> مناسب
relevant مناسب
purposeful <adj.> مناسب
applicatory <adj.> مناسب
by fits and starts مناسب
practical <adj.> مناسب
vantage مناسب
purposive <adj.> مناسب
proper مناسب
semblable مناسب
adaption مناسب
euqal مناسب
handy <adj.> مناسب
purpose-built <adj.> مناسب
appropriate [to] <adj.> مناسب [به]
proportional spacing فضادهی مناسب
appropriate technology تکنولوژی مناسب
fair price قیمت مناسب
moderating میانه رو مناسب
acceptable quality level کیفیت مناسب
able مطیع مناسب
ablest مطیع مناسب
appropriate درخور مناسب
suitable conditions شرایط مناسب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com