Dictiornary-Farsi | مناسب شایسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (13 milliseconds)

English	Persian
apt	مناسب شایسته


Search result with all words

fit	شایسته بودن برای مناسب بودن
fits	شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest	شایسته بودن برای مناسب بودن
suitably	بطور مناسب یا شایسته
Other Matches

trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
qua	شایسته
qualified	شایسته
meets	شایسته
fits	شایسته
meet	شایسته
apropos	شایسته
good	شایسته
fittest	شایسته
true <adj.>	شایسته
pertinent	شایسته
real <adj.>	شایسته
exact <adj.>	شایسته
correct <adj.>	شایسته
accurate [correct] <adj.>	شایسته
meritorious	شایسته
fit	شایسته
inept	نا شایسته
competent	شایسته
proper <adj.>	شایسته
purposeful <adj.>	شایسته
purposive <adj.>	شایسته
suitable <adj.>	شایسته
useful <adj.>	شایسته
utilitarian [useful] <adj.>	شایسته
worthier	شایسته
seemly	شایسته
purpose-built <adj.>	شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.>	شایسته
convenient <adj.>	شایسته
functional <adj.>	شایسته
practicable <adj.>	شایسته
practical <adj.>	شایسته
proper	شایسته
worthy	شایسته
worthiest	شایسته
to be proper for	شایسته بودن
rightly <adv.>	بطور شایسته
discreditable	شایسته بی اعتباری
the ticket	کار شایسته
winnable	شایسته پیروزی
worshipful	شایسته احترام
fits	لایق شایسته
worthful	شایسته مستحق
fit	لایق شایسته
pensionable	شایسته بازنشستگی
fittest	لایق شایسته
quoteworthy	شایسته ذکر
behove	شایسته بودن
meet for a man	شایسته است که
in due form	بطرز شایسته
conditioning	شایسته سازی
courtlier	شایسته دربار
beseem	شایسته بودن
courtliest	شایسته دربار
courtly	شایسته دربار
intrinsic	مرتب شایسته
suitable	شایسته فراخور
fitly	بطور شایسته
befitting	درخور شایسته
devisable	شایسته اندیشه
derisible	شایسته ریشخند
christianlike	شایسته مسیحیت
by fits and starts	شایسته لایق
as it deserves	بطور شایسته
behoove	شایسته بودن
meetly	بطور شایسته
eligible	شایسته انتخاب
companionable	شایسته رفاقت
adequate	شایسته بودن
rightfully <adv.>	بطور شایسته
properly <adv.>	بطور شایسته
devisable	شایسته تامل
duly <adv.>	بطور شایسته
correctly <adv.>	بطور شایسته
aright <adv.>	بطور شایسته
properly	بطور شایسته
proper dress	جامه شایسته
ought not	شایسته نیست
ogr	شایسته غول
meritorious	شایسته ترین
becoming	شایسته درخور
justly <adv.>	بطور شایسته
nameable	شایسته نام بردن
worthy to become a king	شایسته شاه شدن
it does not befit me to	شایسته من نیست که مرانشاید که
worthily	بطور شایسته و در خور
righted	شایسته خوب ذیحق
humance	انسانی شایسته بشریت
qualified for work	شایسته یاقابل کارکردن
gentlemanlike	شایسته مرد نجیب
workmanly	شایسته کارگر خوب
sufficient	شایسته صلاحیت دار
fit to work	شایسته یاقابل کارکردن
competent	شایسته دارای سر رشته
ineligible	نا شایسته برای انتخاب
oughtn't	نبایستی شایسته نیست
righting	شایسته خوب ذیحق
servile	شایسته نوکران چاپلوس
right	شایسته خوب ذیحق
best	شایسته ترین پیشترین
workmanlike	شایسته کارگر خوب
he is unworthy of his position	شایسته مقام خود نیست
gentlewomanlike	شایسته بانوان نجیب ومحترم
quotable	شایسته نقل قول کردن
hellishness	خویی که شایسته دوزخ باشد
condition	شرط نمودن شایسته کردن
to put out of court	شایسته مطرح کردن ندانستن
meriting	شایسته بودن استحقاق داشتن
merited	شایسته بودن استحقاق داشتن
merit	شایسته بودن استحقاق داشتن
merits	شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due <idiom>	دادن اعتبار به شخص شایسته
palmary	شایسته ستایش و تقدیر برجسته
affimable	شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualified	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.	مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
picturesquely	چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
constructive school credit	بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
adorably	چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
it was beneath my notice	شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
pontifically	چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
academically	چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
head-hunting <idiom>	جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
abler	پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest	پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able	پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mentions	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mention	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
close fit	مناسب
assorted	مناسب
fitting	مناسب
utilitarian [useful] <adj.>	مناسب
idoneous	مناسب
utile [archaic] [useful] <adj.>	مناسب
in point	مناسب
practical <adj.>	مناسب
applicatory <adj.>	مناسب
by fits and starts	مناسب
beneficial <adj.>	مناسب
handy [useful] <adj.>	مناسب
tailored	مناسب
serviceable <adj.>	مناسب
infelicitous	نا مناسب
helpful <adj.>	مناسب
condign	مناسب
adaption	مناسب
pertains	مناسب
euqal	مناسب
convenient <adj.>	مناسب
proper	مناسب
purpose-built <adj.>	مناسب
suitable <adj.>	مناسب
purposeful <adj.>	مناسب
purposive <adj.>	مناسب
practicable <adj.>	مناسب
habile	مناسب
pertained	مناسب
congurous	مناسب
accomodating	مناسب
adaptation	مناسب
adaptations	مناسب
handy <adj.>	مناسب
valuable <adj.>	مناسب
appropriate [for an occasion] <adj.>	مناسب
pertain	مناسب
functional <adj.>	مناسب
adequate <adj.>	مناسب
appropriate <adj.>	مناسب
expedient <adj.>	مناسب
fit	مناسب
proper <adj.>	مناسب
relevant	مناسب
real <adj.>	مناسب
true <adj.>	مناسب
vantage	مناسب
exact <adj.>	مناسب
useful <adj.>	مناسب
accurate [correct] <adj.>	مناسب
appropriate [to] <adj.>	مناسب [به]
fittest	مناسب
apposite	مناسب
correct <adj.>	مناسب
fits	مناسب
optimum	مناسب
acceptable <adj.>	مناسب
good [sufficient] <adj.>	مناسب
becoming	مناسب
incompetent	نا مناسب
satisfactory <adj.>	مناسب
sufficient <adj.>	مناسب
sufficing <adj.>	مناسب
advantageous <adj.>	مناسب
oportuneness	مناسب
irrelative	نا مناسب
shapeable	مناسب
semblable	مناسب

apt

مناسب شایسته