Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (17 milliseconds)
English
Persian
transporter
منتقل کننده
transporters
منتقل کننده
transferor
منتقل کننده
Search result with all words
loop
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
looped
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loops
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
audio
ماشین منتقل کننده سیگنالهای صوتی به نوار مغناطیسی
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
Other Matches
transferor
منتقل
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
transferring
منتقل کردن
go over
منتقل شدن
purchaser
منتقل الیه
transfers
منتقل کردن
assignee
منتقل الیه
transfer
منتقل کردن
purchasers
منتقل الیه
render
منتقل کردن
to go over
منتقل شدن
transferee
منتقل الیه
wend
منتقل کردن
renders
منتقل کردن
rendered
منتقل کردن
to pass a disease on
بیماری منتقل کردن
to be transferred
منتقل شدن واگذارشدن
transferee
منتقل الیه متصالح
abalienate
منتقل کردن پس گرفتن
transmigrate
کوچ دادن منتقل کردن
pass
انتقال یافتن منتقل شدن
passed
انتقال یافتن منتقل شدن
passes
انتقال یافتن منتقل شدن
grantee
انتقال گیرنده متهب منتقل الیه
xmodem
بایت از بلاک داده را منتقل میکند
analog
خط ارتباطی که خط وط آنالوگ مانند صوت را منتقل میکند
modulate
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
modulating
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
modulates
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
input
داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
to move one's operation offshore
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
inputted
داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
kilos
اندازه مقدار داده که یک وسیله هر ثانیه منتقل میکند
analog
خط ارتباطی که خط وط سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل میکند
footing
قسمتی از پی ساختمان که بارها رامستقیما" به خاک منتقل میکند
T link
که میتواند داده تا چند مگابیت در ثانیه منتقل کند
data link
راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند
kilo
اندازه مقدار داده که یک وسیله هر ثانیه منتقل میکند
analogues
خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل می کنند
analogue
خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل می کنند
analogue
خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند صوت را منتقل می کنند
analogues
خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند صوت را منتقل می کنند
interrupt
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
to second somebody
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
register
فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
interrupting
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
registers
فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
interrupts
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
closed circuit
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuits
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
registering
فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
to shift freight traffic from road to rail
حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
drives
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
cards
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
input/output
دستور برنامه که داده را از حافظه به پورت ورودی /خروجی منتقل میکند
paper
وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند
card
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
papering
وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند
papered
وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند
papers
وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chains
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
IEC connector
استانداردی برای اتصال سر سوزنه در سوکتی که الکتریسیته اصلی را به کامپیوتر منتقل میکند
jump instruction
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
fibres
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
punch
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
punched
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
fiber
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibre
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
punches
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
middle ear
حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
kilos
اتصال leaned line سافت British Telecom که داده را تا چند کیلوبایت در ثانیه منتقل میکند
output
حالت کامپیوتر که داده از فضای ذخیره سازی داخلی یا CPU به وسیله خارجی منتقل شود
kilo
اتصال leaned line سافت British Telecom که داده را تا چند کیلوبایت در ثانیه منتقل میکند
unconditional
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
outputs
حالت کامپیوتر که داده از فضای ذخیره سازی داخلی یا CPU به وسیله خارجی منتقل شود
deffered entry
ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است
bused
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
MNP 0
پروتکل تصحیح خطای ارتباطی که میتواند داده راحتی روی اتصالات تلفن ضعیف منتقل کند
bussing
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bus
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
EFTPOS
ترمینالی در POS که به یک کامپیوتر مرکزی وصل است که پول را مستقیماگ از حساب مشتری به مغازه منتقل میکند
buses
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busing
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
tenant in fee simple
متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
bussed
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busses
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
highway
باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
highways
باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
fibre optics
لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
pre imaging
تولید فریم نقاشی متحرک یا ویدیو در بافر حافظه پیش از آنکه روی صفحه منتقل شود برای نمایش
busing
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussing
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busses
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussed
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
highway
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل جانبی منتقل میکند
bus
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
buses
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
internal modem
مودم روی کارت اضافی که به اتصال وصل میشود و اطلاعات را به پردازنده منتقل میکند از طریق باس و نه پورت سریال
highways
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل جانبی منتقل میکند
bused
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
token bus network
EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
motorola
- بیتی منتقل میکند. که در SE Apple Macintosh و Macintosh plus استفاده میشود
cyclic
چرخش بیتها در کلمه که آخرین بیت به محل اولین بیت منتقل میشود
free stroke
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
serials
eruoM متصل به پورت سری PC که داده محل را از طریق پورت سریال منتقل میکند
shift
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
shifts
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
shifted
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
literal
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
serial
eruoM متصل به پورت سری PC که داده محل را از طریق پورت سریال منتقل میکند
mouses
esuoM ای که به پورت سری PC وصل است و داده مختصات را از طریق پورت سریال منتقل میکند
mouse
esuoM ای که به پورت سری PC وصل است و داده مختصات را از طریق پورت سریال منتقل میکند
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
autosync
خصوصیت یک مودم برای ارسال سیگنال دادههای یکسان به کامپیوتری که فقط سیگنالهای غیر یکسان را منتقل میکند
pascal's law
هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
estate by curtesy
در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
data scope
یک دستگاه مخصوص نمایش که کانال ارتباطات داده راکنترل نموده و محتوای اطلاعات منتقل شده روی ان را نمایش میدهد
remote data concentrator
وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
install
امکان نرم افزاری که کد برنامه را از دیسکهای توزیع شده روی دیسک سخت کامپیوتر منتقل میکند و برنامه را تشخیص میدهد
installs
امکان نرم افزاری که کد برنامه را از دیسکهای توزیع شده روی دیسک سخت کامپیوتر منتقل میکند و برنامه را تشخیص میدهد
unmoderated list
لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
installing
امکان نرم افزاری که کد برنامه را از دیسکهای توزیع شده روی دیسک سخت کامپیوتر منتقل میکند و برنامه را تشخیص میدهد
wideband
روش ارسال که حاوی چندین کانال داده روی سیگنال انتقال است و میتواند داده را در مسافت طولانی منتقل کند
FDDI
استانداردن ن لاANSI برای شبکههای با سرعت بالا که از کابل با فیبر نوری در توپولوژی حلقه دو سویه استفاده میکند. داده در واحد مگابایت در ثانیه منتقل میشود
outputs
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
parallels
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallel
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
paralleled
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
paralleling
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallelled
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallelling
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
designative
اشاره کننده تعیین کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com