Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English
Persian
disband
منحل کردن یکانها
disbanding
منحل کردن یکانها
disbands
منحل کردن یکانها
Other Matches
fixed pivot
محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
redesignate
اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
abjure
منحل کردن
disorganize
منحل کردن
remit
منحل کردن
disorganizes
منحل کردن
disorganising
منحل کردن
disorganizing
منحل کردن
disorganises
منحل کردن
break up
منحل کردن
nullify
منحل کردن
elide
منحل کردن
disorganised
منحل کردن
cancel
منحل کردن
annul
منحل کردن
dismantlement
منحل کردن
revoke
منحل کردن
withdraw
منحل کردن
abolish
منحل کردن
dissolves
منحل کردن
abrogate
منحل کردن
wind up
منحل کردن
dissolve
منحل کردن
unit categories
انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
to break up
منحل کردن خردکردن
to crack
[break up]
a gang
دسته جنایتکاران را منحل کردن
[اصطلاح روزمره]
disband
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbands
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbanding
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
separation zone
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
replaces
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
attachment
منتصب کردن یکانها انتصاب
debarkation
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
fire restriction
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
dissolved
منحل
wound up
منحل شده
disbanded
منحل شده
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
indissolubly
بطور منحل نشدنی
indissoluble
منحل نشدنی ماندگار
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
troops
یکانها
rotation
تعویض یکانها
line of retreat
خط بازگشت یکانها
dispatches
اعزام یکانها
dispatched
اعزام یکانها
logistic route
امورلجستیکی یکانها
dispatch
اعزام یکانها
movements
حرکات یکانها
despatches
اعزام یکانها
incidents
تصادم یکانها
system of units
دستگاه یکانها
despatching
اعزام یکانها
replacements
تعویض یکانها
replacement
تعویض یکانها
force structure
سازمان یکانها
weapon troops
یکانها ادوات
incident
تصادم یکانها
reinforces
تقویت یکانها
despatched
اعزام یکانها
keeping
ذخایر یکانها
reinforce
تقویت یکانها
servicae life
عمرخدمتی یکانها
employment
به کار بردن یکانها
logistics
عمل تدارک یکانها
logistical
مربوط به اماد یکانها
collective call sign
معرف مشترک یکانها
disband
انحلال رسمی یکانها
relief in place
تعویض یکانها در محل
disbands
انحلال رسمی یکانها
reception station
دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
administration
اداره امور یکانها
disbanding
انحلال رسمی یکانها
redezvous
محل تلاقی یکانها
force development
برنامه تشکیل یکانها
troop program
برنامه تشکیل یکانها
administrations
اداره امور یکانها
separations
مستقل شدن یکانها
separation
مستقل شدن یکانها
rendezvous area
نقطه الحاق یکانها
redeployment
تغییر مکان دادن یکانها
detaching
زیرامر قرار دادن یکانها
fast shuttle
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
chopped
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
detach
زیرامر قرار دادن یکانها
chop
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
interservice
بین یکانها در حین خدمت
force development
برنامه تامین یا بسیج یکانها
disposition
استقرار یکانها و اماد درمنطقه
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
detaches
زیرامر قرار دادن یکانها
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
common user items
اقلام مشترک المصرف بین یکانها
demand accommodation
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
movement control
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
tent striking
فرمان اماده حرکت شدن یکانها
parting shots
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
troop test
ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
gap filler
یکان پوشاننده شکافها یارخنههای بین یکانها
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
unit citation
جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
emergency establishment
تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
oblique compartment
قسمتی از زمین که محورطولی ان نسبت به سمت حرکت یکانها به طور مایل قرار گرفته باشد
marshalling
تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
tactician
متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
tacticians
متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
rallying points
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying point
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
army training test
راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
disciplinary control board
کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com