Dictiornary-Farsi | منزل یا مرکز مهم امور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
domicile	منزل یا مرکز مهم امور
domiciles	منزل یا مرکز مهم امور


Other Matches

principal centre of affairs	مرکز مهم امور
civil works	امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
medical regulator	تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
medical assemblage	مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central	مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal	با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center	مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark	علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter	در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center	مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central	مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center	مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
commorancy	منزل
lodge	منزل
inn	منزل
inns	منزل
dwellings	منزل
habitations	منزل
habitation	منزل
dwelling	منزل
biding	منزل
pieds-a-terre	منزل
domicile	منزل
domiciles	منزل
halting place	منزل
hospice	منزل
houseful	یک منزل بر
hospices	منزل
withindoors	در منزل
pied-a-terre	منزل
lodged	منزل
abodes	منزل
abode	منزل
stage	منزل
lodgings	منزل
lodging	منزل
stages	منزل
home	منزل
housed	منزل
homes	منزل
house	منزل
hearths	منزل
lodges	منزل
houses	منزل
hearth	منزل
encage	منزل دادن
to shift one's lodging	تغییردادن منزل
He came out of the house.	از منزل درآمد
to move out	[از منزل] رفتن
to take up one's quarters	منزل کزدن
housework	کار منزل
camp	منزل کردن
house arrest	توقیف در منزل
housekeeping	اداره منزل
dwelling house	منزل مسکونی
lodged	منزل دادن
accommodating	منزل مناسب
lodge	منزل دادن
lodge	منزل کردن
lodged	منزل کردن
accommodated	منزل دادن
lodges	منزل دادن
residance telephone	تلفن منزل
lodges	منزل کردن
quarters	منزل بخش
alfresco	خارج از منزل
home economics	اقتصاد منزل
home economics	تدبیر منزل
take up ones abode	منزل کردن
digging	خانه منزل
homeward	بطرف منزل
household economy	تدبیر منزل
lodgment or lodge	منزل گیری
roosted	منزل کرن
house	منزل گزیدن
camped	منزل کردن
camps	منزل کردن
roost	منزل کرن
abide	منزل کردن
abided	منزل کردن
abides	منزل کردن
boarded	منزل کردن
board	منزل کردن
encamping	منزل دادن
accommodate	منزل دادن
encamps	منزل دادن
accommodates	منزل دادن
housed	منزل گزیدن
dwelt	منزل داشت
dwelt	منزل کرد
roosting	منزل کرن
roosts	منزل کرن
encamped	منزل دادن
dwelling	منزل کردن
accomodate	منزل دادن
outdoors	خارج از منزل
houses	منزل گزیدن
home address	آدرس منزل
encamp	منزل دادن
dwellings	منزل کردن
amor	امور
manor	ملک تیولی منزل
manors	ملک تیولی منزل
I am staying at the hotel.	در هتل منزل دارم.
lodgment	منزل گیری استقرار
lodgement	منزل گیری استقرار
house service meter	کنتور برق منزل
accommodations	منزل وسایل راحتی
accommodation	منزل وسایل راحتی
pets	حیوان اهلی منزل
petted	حیوان اهلی منزل
withindoors	اشخاص داخل منزل
halfway house	منزل نیمه راه
halfway houses	منزل نیمه راه
houseplant	گیاه توی منزل
houseplants	گیاه توی منزل
pet	حیوان اهلی منزل
WI'll you take me home?	مرا به منزل می رسانید ؟
Is there anybody at home ? Anybody home ?	کسی منزل هست ؟
well lodged	دارای منزل راحت
to fix up	منزل دادن پوشانیدن
house wiring switch	کلید برق منزل
search warrant	حکم تفتیش منزل
To put up at a place .	درجایی منزل کردن
search warrants	حکم تفتیش منزل
to move out	[از منزل] بارکشی کردن
civil affairs	امور غیرنظامیان
combat duty	امور رزمی
interior	امور داخله
interiors	امور داخله
financial affairs	امور مالی
miscellaneous	امور متفرقه
interior affairs	امور داخلی
authority ties of the state	مصادر امور
authority ties of the state	اولیا امور
state affairs	امور مملکتی
authority	اولیاء امور
the high functionery ries of the state	مصادر امور
authorities	اولیای امور
religious matters	امور دینی
aviation authority	امور هواپیمایی
personal affairs	امور شخصی
money matters	امور پولی
non litigious matters	امور حسبی
easement	راحت شدن از درد منزل
room	مسکن گزیدن منزل دادن به
to put up	منزل دادن به نامزد کردن
outhouse	منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
rooms	مسکن گزیدن منزل دادن به
put-up	طرح کردن منزل دادن
put up	طرح کردن منزل دادن
A load askew does not reach its destination . <proverb>	بار کج به منزل نمى رسد .
eating out	صرف غذا بیرون از منزل
speciality of the house	غذای مخصوص طبخ منزل
outhouses	منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
I'll be at home today .	امروز منزل خواهم بود
He went home on leave .	مرخصی گرفت رفت منزل
to arrange matters	ترتیب دادن امور
corporate treasurer	مدیر امور مالی
bureaucratic	وابسته به امور اداری
chief financial officer [CFO]	مدیر امور مالی
surveillance authority	اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority	اولیاء امور مراقبتی
supervisory authority	اولیاء امور مراقبتی
routines	امور غیر مهم
promiscuous	بیقید در امور جنسی
Foreign Office	وزارت امور خارجه
routine	امور غیر مهم
administration	اداره امور یکانها
administrations	اداره امور یکانها
surveillance authority	اولیاء امور نظارتی
regulatory authority	اولیاء امور نظارتی
supervisory authority	اولیاء امور نظارتی
routinely	امور غیر مهم
militarization	نظامی کردن امور
testamentary causes	امور مربوط به وصایا
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
chaplains	افسر امور دینی
g air	رکن 2 امور هوایی
chaplain	افسر امور دینی
air branch	قسمت امور هوایی
minister of foreign affairs	وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs	وزیر امور خارجه
foreign minister	وزیر امور خارجه
tax reforms	اصلاح امور مالیاتی
tax administration	اداره امور مالیات
table of authorities	جدول اولیا امور
ministry of foreign affairs	وزارت امور خارجه
majordomo	متصدی امور خانوادگی
non litigious jurisdiction act	قانون امور حسبی
politico military	امور سیاسی نظامی
probate court	محکمه امور حسبی
resgestae	امور انجام شده
secretary of state for foreign affairs	وزیر امور خارجه
space broker	کارگزار امور تبلیغات
fish warden	متصدی امور شیلات
customs broker	واسطه امور گمرکی
chaplain activities fund	اعتبار امور مذهبی
clerical test	ازمون امور دفتری
State Department	وزارت امور خارجه