Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
English
Persian
charter of the united nations
منشور ملل متحد
Search result with all words
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
Other Matches
prism
منشور
printing ink
منشور
odor prism
منشور بو
prisms
منشور
atlantic charter
منشور اتلانتیک
trigonal prism
منشور مثلثی
littrow prism
منشور لیترو
nicol prism
منشور نیکول
olfactory prism
منشور بویایی
prismoid
منشور وار
prismoidal
شبیه منشور
quadratic
منشور قائم
cornu prism
منشور کورنو
edict of emancipation
منشور ازادی
analyzer prism
منشور کافنده
covenant of the league of nations
منشور جامعه ملل
rectangular prism
منشور مستطیل القاعده
chartered
منشور اجازه نامه
charter
منشور اجازه نامه
chartering
منشور اجازه نامه
charters
منشور اجازه نامه
rectangular antiprism
ضد منشور مستطیل القاعده
magna carta
فرمان کبیر منشور بزرگ
covenant
منشور عقد بستن تعهد
covenants
منشور عقد بستن تعهد
rhomb
منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع
camera lucida
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
associated
متحد
confederate
متحد
associating
متحد
confederates
متحد
federates
متحد
associates
متحد
federate
متحد
federating
متحد
conjunct
متحد
associate
متحد
federated
متحد
unified
متحد
corporate
متحد
ones
متحد
federal
متحد
married
متحد
allied
متحد
one
متحد
in league
متحد
united
متحد
allying
متحد کردن
ally
متحد کردن
feudist
متحد دشمن
realign
متحد شدن
running mates
متحد انتخاباتی
running mate
متحد انتخاباتی
accrete
متحد کردن
to make common cause
متحد شدن
unified command
فرماندهی متحد
unifier
متحد کننده
unitive
متحد کننده
close-knit
صمیمی و متحد
realigns
متحد شدن
realigned
متحد شدن
realigning
متحد شدن
nexus
گروه متحد
unifies
متحد کردن
bands
متحد شدن
federate
متحد کردن
unified
متحد شده
unites
متحد کردن
unify
متحد کردن
concentric
متحد المرکز
uniform
متحد الشکل
unite
متحد کردن
unifying
متحد کردن
uniforms
متحد الشکل
bands
متحد کردن
band
متحد کردن
band
متحد شدن
federates
متحد کردن
federating
متحد کردن
uniting
متحد کردن
federated
متحد کردن
united nations organization
سازمان ملل متحد
u.n.
سازمان ملل متحد
league
اتحاد متحد کردن
leagues
اتحاد متحد کردن
herded
متحد کردن گروه
trigraph
سه حرف متحد التلفظ
United Nations
سازمان ملل متحد
join
گراییدن متحد کردن
reassociate
دوباره متحد کردن
joins
گراییدن متحد کردن
federalization
تشکیل کشورهای متحد
herding
متحد کردن گروه
herds
متحد کردن گروه
joined
گراییدن متحد کردن
realigns
مجددا متحد شدن
realigning
مجددا متحد شدن
herd
متحد کردن گروه
realigned
مجددا متحد شدن
unified
یکپارچه فرماندهی متحد
realign
مجددا متحد شدن
consociate
متحد کردن پیوستن
to unionise
[British E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
to unionize
[American E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
federative
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
unionize
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
annulus
فضای بین دوایر متحد المرکز
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
league
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionises
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
general assmbly of the united nations
مجمع عمومی سازمان ملل متحد
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
unionising
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
leagues
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionization
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionized
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
security council
شورای امنیت سازمان ملل متحد
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
peace force
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
united nations high commissioner
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
trust territory
ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
united court of customs
appeals patent and دادگاه متحد استیناف و امورگمرکی و ثبت اختراعات
homage
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
dumbarton oaks conference
شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
unified command
نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sodalist
عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
international court of justice
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
league of nations
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
ibi
Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
uniting
متحد کردن ترکیب کردن
unite
متحد کردن ترکیب کردن
combine
ملحق شدن متحد شدن
combines
ملحق شدن متحد شدن
combining
ملحق شدن متحد شدن
unites
متحد کردن ترکیب کردن
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
economic and social council
شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com