English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
to take orders منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
Other Matches
subdeacon معاون گماشته روحانی
expressman کسیکه گماشته گرفتن وزودرساندن امانات است کارمندبنگاه حمل سری
sederunt جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
degrees of freedom درجات ازادی
degress of comparison درجات سه گانه
presentation day روز دادن درجات در دانشکده
variations of temperature اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
spiritualty روحانیت
spirituality روحانیت
ghostliness روحانیت
the clergy روحانیت
spiritulity روحانیت
spiritusoity روحانیت
spiritualization روحانیت
habits لباس روحانیت
habit لباس روحانیت
clericalism وابستگی به روحانیت
eurytherm موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
lays خارج از سلک روحانیت
lay خارج از سلک روحانیت
clericality حالت یانشان روحانیت
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
ethereality خاصیت اتری یا اثیری روحانیت
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
orderlies گماشته
lockman گماشته
assignee گماشته
procurator گماشته
batman گماشته
procurators گماشته
batmen گماشته
commissionaires گماشته
appointee گماشته
commissionaire گماشته
orderly officen گماشته
orderly گماشته
appointees گماشته
position منصب
positioned منصب
offices منصب
office منصب
agent گماشته وکیل
bureaucreat گماشته اداری
executive officen گماشته اجرا
commissary گماشته مباشر
commissaries گماشته مباشر
agents گماشته وکیل
man of business وکیل گماشته
investiture with an office اعطای منصب
judgeship منصب قضا
official صاحب منصب
officers صاحب منصب
officiary صاحب منصب
appointments منصب گماشت
officer صاحب منصب
man of place صاحب منصب
appointment منصب گماشت
baronetage مقام و منصب بارونی
office-holders صاحب منصب دولت
men of place صاحبان مقام یا منصب
abbotship منصب رئیس دیر
prosecuting attorney صاحب منصب پارکه
placeman صاحب منصب اداری
to i. anyone with an office به کسی منصب دادن
office-holder صاحب منصب دولت
dependent تابع نان خور گماشته
habiliments جامهای که مخصوص منصب یاموقعی باشد
master of the horse کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
vicarage محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarages محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
gymnasiarch گماشته اموزشگاههای بازی وورزش که ازاهل اتن بود ورزشکاربزرگ
nomothetes کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
letters missive نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
long shoreman گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
spiritually روحانی
sacred روحانی
heavenly روحانی
unworldly روحانی
marabout روحانی
anagogic روحانی
marabou روحانی
spiritualist روحانی
unwordly روحانی
clergymen روحانی
etherean روحانی
spiritual روحانی
clergyman روحانی
spiritualists روحانی
ethereal روحانی
unfrocked روحانی
herdsman روحانی
herdsmen روحانی
spirituality عالم روحانی
spiritualize روحانی کردن
pastor پیشوای روحانی
lays غیر روحانی
lay غیر روحانی
hymns سرود روحانی
perdition مرگ روحانی
pastors پیشوای روحانی
temporal غیر روحانی
spirilual nutriment غذای روحانی
residentiary روحانی مقیم
charisma جذبه روحانی
hierarch رئیس روحانی
heavenliness روحانی الوهیت
prelacy حکومت روحانی
copartnership ردای روحانی
padres پدر روحانی
padre پدر روحانی
hymn سرود روحانی
etherealize روحانی کردن
pater پدر روحانی
laywoman زن غیر روحانی
spiritual روحانی معنوی
pastorate پیشوایی روحانی
goddaughter دختر خواندهی روحانی
gnosticism فلسفه عرفانی یا روحانی
goddaughters دختر خواندهی روحانی
hiearchic وابسته به سران روحانی
apostle عالیترین مرجع روحانی
pneumatology مبحث موجودات روحانی
secular songs سرودهای غیر روحانی
deconsecrate غیر روحانی کردن
spiritualization جنبه روحانی دادن به
laicism غیر روحانی بودن
twice born تولدتازه روحانی یافته
inquisitional وابسته به دادگاه روحانی
apostles عالیترین مرجع روحانی
spirituous دارای حالت روحانی
raptures وجد روحانی ربایش
laymen شخص غیر روحانی
secularises غیر روحانی کردن
secularized غیر روحانی کردن
secularize غیر روحانی کردن
secularising غیر روحانی کردن
raptures شعف وخلسه روحانی
layman شخص غیر روحانی
rapture وجد روحانی ربایش
rapture شعف وخلسه روحانی
secularizing غیر روحانی کردن
priest روحانی کشیشی کردن
heaven خدا عالم روحانی
heavens خدا عالم روحانی
religious تارک دنیا روحانی
secularised غیر روحانی کردن
secularizes غیر روحانی کردن
priests روحانی کشیشی کردن
gnostic دارای اسرار روحانی نهانی
spiritual غیر مادی بطور روحانی
gnosis دانش رازهای روحانی عرفان
charism عطیه الهی جذبه روحانی
regenerates زندگی تازه و روحانی یافته
regenerate زندگی تازه و روحانی یافته
regenerating زندگی تازه و روحانی یافته
defrock خلع کسوت روحانی کردن
reborn تغییر حالت روحانی یافته
regenerated زندگی تازه و روحانی یافته
unfrock از کسوت روحانی خارج شدن
disfrock ازکسوت روحانی خارج شدن
minor order صفوف روحانی پایین درجه
laity مردم غیر روحانی ناشی
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
laicize بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
hierarchies حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchy حکومت ودرجه بندی سران روحانی
revest جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
lay deacon شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
impropriate حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
primate of all england سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
godmothers نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmother نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
simony خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
hierarchies گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchy گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
godchildren طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
procuratrix زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
limitarian کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com