English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 30 (3 milliseconds)
English Persian
appointee منصوب
appointees منصوب
Other Matches
invests منصوب کردن
investing منصوب کردن
install منصوب نمودن
installing منصوب نمودن
installs منصوب نمودن
appointe منصوب کردن
appointor منصوب کننده
instal منصوب نمودن
invested منصوب کردن
invest منصوب کردن
put منصوب کردن واداشتن
putting منصوب کردن واداشتن
nominees منصوب تعیین شده
nominee منصوب تعیین شده
intromit جادادن منصوب کردن
puts منصوب کردن واداشتن
self-appointed منصوب شده بوسیله خویشتن
regius professor استاد منصوب ازطرف پادشاه
to put in منصوب کردن ارائه دادن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
self appointed منصوب شده بوسیله خویشتن
invested منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
appoints برقرار کردن منصوب کردن
appoint برقرار کردن منصوب کردن
coronation carpet فرش تاجگذاری [این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com