English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
nominee منصوب تعیین شده
nominees منصوب تعیین شده
Other Matches
appointee منصوب
appointees منصوب
invested منصوب کردن
invests منصوب کردن
install منصوب نمودن
installs منصوب نمودن
investing منصوب کردن
installing منصوب نمودن
appointe منصوب کردن
instal منصوب نمودن
appointor منصوب کننده
invest منصوب کردن
putting منصوب کردن واداشتن
intromit جادادن منصوب کردن
puts منصوب کردن واداشتن
put منصوب کردن واداشتن
self-appointed منصوب شده بوسیله خویشتن
to put in منصوب کردن ارائه دادن
self appointed منصوب شده بوسیله خویشتن
regius professor استاد منصوب ازطرف پادشاه
instate برقرار کردن منصوب نمودن
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
invested منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
appoints برقرار کردن منصوب کردن
appoint برقرار کردن منصوب کردن
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
coronation carpet فرش تاجگذاری [این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
fixation تعیین
designations تعیین
designation تعیین
emplacement تعیین جا
determination تعیین
fixations تعیین
specification تعیین
formulation تعیین
assignment of space تعیین جا
appointment تعیین
appointments تعیین
assignments تعیین تعدادسهمیه
assignment تعیین تعدادسهمیه
specifies تعیین کردن
specify تعیین کردن
specifying تعیین کردن
routes تعیین خط مسیر
formulation تعیین کردن
signification تعیین افهار
appraisal تعیین قیمت
placements تعیین شغل
placement تعیین شغل
quantification تعیین خاصیت
range determination تعیین مسافت
redirection تعیین مسیر
redirection تعیین جهت
sex determination تعیین جنسیت
appraisals تعیین قیمت
route تعیین خط مسیر
blood types تعیین کردن
abounding تعیین حدودکردن
abounded تعیین حدودکردن
typification تعیین نمونه
unitization تعیین واحد
valorization تعیین ارزش
wage determination تعیین دستمزد
avows شرط تعیین
avowing شرط تعیین
abounds تعیین حدودکردن
watermark تعیین میزان مد اب
watermarks تعیین میزان مد اب
blood type تعیین کردن
blood groups تعیین کردن
blood group تعیین کردن
tell off تعیین کردن
titration تعیین عیار
determining تعیین کردن
determines تعیین کردن
determine تعیین کردن
avow شرط تعیین
price determination تعیین قیمت
determinative تعیین کننده
foreordainment تعیین از پیش
frequency allocation تعیین فرکانس
orientation تعیین موقعیت
frequency assignment تعیین فرکانس
completely specified با تعیین کامل
frequency determination تعیین فرکانس
frequency designation تعیین فرکانس
coefficient of determination ضریب تعیین
fix on تعیین کردن
damage assessment تعیین خسارات
determination coefficient ضریب تعیین
determinable قابل تعیین
orientation تعیین جهت
demark تعیین حدودکردن
locations تعیین محل جا
delimitation تعیین حدود
emplacement تعیین محل
enumeration تعیین شماره
income determination تعیین درامد
indentification تعیین هویت
location تعیین محل جا
crucially تعیین کننده
crucial تعیین کننده
indicating تعیین کننده
earmarked تعیین شده
nominative تعیین شده
fixes تعیین کردن
fix تعیین کردن
predesignation تعیین قبلی
nomination تعیین نامزدی
admeasurement تعیین اندازه
job placement تعیین شغل
budget determinant تعیین بودجه
assignment of tasks تعیین وفایف
assignability قابل تعیین
ascertian تعیین کردن
appointe تعیین کردن
moisture determination تعیین رطوبت
admensuration تعیین اندازه
nominations تعیین نامزدی
identify تعیین کردن
appropriated <adj.> <past-p.> تعیین شده
determinant تعیین کننده
provided <adj.> <past-p.> تعیین شده
determinants تعیین کننده
identifies تعیین کردن
demarcation تعیین حدود
identification تعیین هویت
identified تعیین کردن
assessment تعیین مالیات
indeterminable تعیین ناپذیر
assignations تعیین وقت
bound تعیین کردن
assignation تعیین وقت
assessments تعیین مالیات
slate تعیین کردن
slated تعیین کردن
slates تعیین کردن
specified تعیین شده
appoint تعیین کردن
laid on <past-p.> تعیین شده
identifying تعیین کردن
appoints تعیین کردن
national income determination تعیین درامد ملی
animadvert تعیین تقصیر ومجازات
molecular weight determination تعیین وزن مولکولی
admeasure تعیین حصه کردن
mix design تعیین نسبتهای اختلاط
optometry تعیین میزان دیدچشم
administered price قیمت تعیین شده
alidade الیداددستگاه تعیین سمت
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
oddsmaker تعیین کننده امتیاز
state- تعیین کردن حال
permutation table جدول تعیین رمز
fix تعیین کردن قراردادن
predestine قبلا تعیین کردن
predesignate قبلا تعیین شده
fixes تعیین کردن قراردادن
preassigned قبلا تعیین شده
placement tests ازمونهای تعیین شغل
locating تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point تعیین محل کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
state تعیین کردن حال
locate تعیین محل کردن
specifiable قابل تعیین یا تخصیص
form determinant تعیین کننده شکل
flight clearance تعیین امنیت پرواز
located تعیین محل کردن
crucial experiment ازمایش تعیین کننده
cryoscopy تعیین نقطه انجماد
fault localization تعیین محل خطا
datable قابل تعیین تاریخ
dateable قابل تعیین تاریخ
electroscope تعیین کننده برق
designable قابل طرح یا تعیین
dream determinant تعیین کننده رویا
designatory وابسته به تخصیص و تعیین
determinate تعیین شده محدود
coefficient of determination ضریب تعیین کننده
identified تعیین هویت کردن
identification problem مسئله تعیین هویت
location theory نظریه تعیین مکان
apportionment تعیین سهم و حصه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com