English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
staging area منطقه سوار شدن
Search result with all words
mounting area منطقه سوار شدن یکانهای اب خاکی یا هوابرد
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
Other Matches
drop zone منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
damage area منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
airspace reservation منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
area of military significant fallout منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
service area منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
run up area منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
grid zone منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
haven submarine منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
leave area منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
area oriented بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
skid row <idiom> منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
cavalry man سوار در سوار نظام
remotest خارج از منطقه منطقه دورافتاده
kill area منطقه خطر منطقه تلفات
sectors منطقه عمل منطقه مسئولیت
sector منطقه عمل منطقه مسئولیت
remote خارج از منطقه منطقه دورافتاده
zone of fire منطقه اتش منطقه تیراندازی
remoter خارج از منطقه منطقه دورافتاده
combat zone منطقه رزمی منطقه نبرد
crossing area منطقه گذار منطقه پایاب
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
ranging تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
motif گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
axial route مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
comparative cover پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
line crosser فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
airspace prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
defense coastal area منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
island منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
intersectional service قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
air defense action area منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
area assessment ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
air surface zone منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
board سوار
pieces سوار
boarded سوار
in the saddle سوار
trooper سوار
horsewoman سوار
troopers سوار
outside ofa horse سوار
piece سوار
horsewomen سوار
horseback سوار
enchase سوار کردن
horseman سوار کار
mount سوار شدن بر
boaters زورق سوار
horseman اسب سوار
jockey چابک سوار
jockeys چابک سوار
horsewoman سوار اسب
equestrienne زن اسب سوار
equitant سوار بر اسب
get in سوار شدن
vedette قراول سوار
washine موج سوار زن
mounts سوار کردن
acheval سوار بر اسب
horse man اسب سوار
mounts سوار شدن بر
horse breaker چابک سوار
mount سوار کردن
get on سوار شدن
horsewomen سوار اسب
horsemen اسب سوار
modulates سوار کردن
rides سوار شدن
chevalier سوار دلاور
mounted سوار شده
bicyclist دوچرخه سوار
modulate سوار کردن
boot and saddle سوار شوید
biker دوچرخه سوار
surfer موج سوار
skim boarder موج سوار
ride سوار شدن
modulating سوار کردن
biker موتورسیکلت سوار
equestrian اسب سوار
armored cavalry سوار زرهی
motorist ماشین سوار
motorists ماشین سوار
cyclist دوچرخه سوار
cyclists دوچرخه سوار
board surfer موج سوار
cavalry سوار زرهی
cantering سوار اسب
on stilts سوار چوب پا
on shipboard سوار کشتی
equestrian چابک سوار
rigged سوار کردن
rig سوار کردن
cantered سوار اسب
rider سوار کار
riders سوار کار
canter سوار اسب
on board a ship سوار کشتی
rigs سوار کردن
Mt سوار شدن
upping سوار براسب سر پا
upped سوار براسب سر پا
up سوار براسب سر پا
horseback سوار براسب
take up سوار کردن
modulation سوار سازی
reinsman اسب سوار
cavalier اسب سوار
cavalier سرباز سوار
canters سوار اسب
Mts سوار شدن
tobogganer سورتمه سوار
tobogganist سورتمه سوار
assembled سوار کردن
fabricates سوار کردن
fabricated سوار کردن
fabricate سوار کردن
fabricating سوار کردن
assembles سوار کردن
assemble سوار کردن
to hitchhike مجانی سوار شدن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
To mout a horse . سوار اسب شدن
embarks درکشتی سوار کردن
embarking درکشتی سوار کردن
staging سوار کردن جا دادن
install سوار کردن جادادن
installs سوار کردن جادادن
installing سوار کردن جادادن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
rodeo نمایش سوار کاری
to hitch مجانی سوار شدن
embarked درکشتی سوار کردن
rodeos سوار کاری کردن
to go backpacking مجانی سوار شدن
dragons گردان سوار اسبی
To board a plane. سوار هواپیما شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
rodeo سوار کاری کردن
take on مسافر سوار کردن
dragon گردان سوار اسبی
embark درکشتی سوار کردن
rodeos نمایش سوار کاری
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
light piece سوار سبک شطرنج
uhlan سوار نیزه دار
unmounted سوار نشده پیاده
assemble سوار کردن قطعات
assembled سوار کردن قطعات
jockey club باشگاه سوار کاران
to take ship در کشتی سوار کردن
assembles سوار کردن قطعات
imbark در کشتی سوار کردن
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
surfboat قایق موج سوار
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
to ride on a horse براسبی سوار شدن
modulating سوار کردن موج
ridable رام و سوار شدنی
reinsman سوار کار ماهر
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
pick up سوار کردن مسافر
sets سوار کردن جاانداختن
setting up سوار کردن جاانداختن
mountie پلیس سوار کانادا
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
jockey اسب سوار حرفهای
cuirassier سوار زره پوش
set سوار کردن جاانداختن
mounting سوار کردن وسایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com