Dictiornary-Farsi | منطق مثبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
positive logic	منطق مثبت


Other Matches

positive	قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
organum	کتاب منطق منطق ارسطو
propositional calculus	منطق گزاره ای [ریاضی] [منطق]
formal logic	منطق صوری [منطق]
positive externalities	صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
logistic	منطق نمادی مربوط به منطق نمادی
reasons	منطق
rationale	منطق
reason	منطق
inept	بی منطق
logic	منطق
novum organum	منطق
nonsense	خارج از منطق
fuzzy logic	منطق نامعلوم
formmal logic	منطق صوری
logical empiricism	منطق عملی
mathematical logic	منطق ریاضی
illogic	خلاف منطق
logical positivism	منطق عملی
formal logic	منطق صوری
canonic	منطق اپیکوری
computer logic	منطق کامپیوتر
afortiori	با منطق محکمتر
control logic	منطق کنترل
cryptologic	منطق رمز
affective logic	منطق عاطفی
dialectician	منطق دان
dialectics	منطق جدلی
current mode logic	منطق جریانی
double rail logic	منطق دو خطی
fluid logic	منطق سیلانی
formal logic	منطق مجرد
formal logic	منطق رمزی
boolean logic	منطق بولی
n level logic	منطق N سطحی
symbolic logic	منطق رمزی
logic	منطق ریاضی
symbolic logic	منطق سمبلیک
threshold logic	منطق استانهای
to chop logic	منطق بافتن
transistor transistor logic	منطق TTL
two level logic	منطق دوسطحی
symbolic logic	منطق نمادی
structural logic	منطق ساختی
single rail logic	منطق تک خطی
propositional logic	منطق گزارهای
novum organum	منطق بیکن
negative logic	منطق منفی
sequential logic	منطق ترتیبی
frame	منطق اسکلت
logicians	منطق دان
logician	منطق دان
shared logic	منطق اشتراک
proposition	گزاره [منطق]
shared resource	منطق اشتراکی
inference rule	قواعد استنتاج [منطق]
arithmetically	منطق قاعده حساب
well advised	ازروی عقل و منطق
dialectically	مطابق قواعد منطق
dialectician	پیرو منطق استدلالی
dialectology	علم منطق جدلی
logic arithmetic unit	واحد منطق و حساب
arithmetic logic unit	واحد حساب و منطق
reactionary	مخالفت گرای بی منطق
logistic	محاسبهای علم منطق
reactionaries	مخالفت گرای بی منطق
denying the consequent	نفی تالی [منطق] [ریاضی]
To be amenable to reason .	اهل منطق ودلیل بودن
De Morgan's laws	قوانین دومورگان [ریاضی] [منطق]
modus tollendo tollens	نفی تالی [منطق] [ریاضی]
transformation rule	قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
truth table	جدول ارزش [منطق] [ریاضی]
De Morgan's laws	قوانین دومورگان [ریاضی] [منطق]
rule of inference,	قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
assertive	مثبت
positive	مثبت
justificatory	مثبت
affirmative	مثبت
poss	مثبت
declaratory	مثبت
affirmatory	مثبت
propositional calculus	حساب گزاره ای [فلسفه] [منطق] [ریاضی]
propositional calculus	حساب گزاره ها [فلسفه] [منطق] [ریاضی]
alethiology	قسمتی از منطق که باحقیقت سروکار دارد
positive film	فیلم مثبت
pro	جنبه مثبت
aye	رای مثبت
pro-	جنبه مثبت
positive modulation	پخش مثبت
positive feedback	واخوراند مثبت
positive glow	شعله مثبت
positive feedback	بازخورد مثبت
positive wire	سیم مثبت
positive correlation	همبستگی مثبت
positive economics	اقتصاد مثبت
positive electricity	الکتریسیته مثبت
positive electricity	برق مثبت
positive electrode	الکترد مثبت
positive element	سازه مثبت
anode	قطب مثبت
posivite ray	پرتو مثبت
positive modulation	تحمیل مثبت
positive slope	شیب مثبت
positive transference	انتقال مثبت
positive transmission	پخش مثبت
assertion	افهار مثبت
positively skewed	چوله مثبت
positive skewness	چولگی مثبت
positive sign	علامت مثبت
positive side	بخش مثبت
positive relation	رابطه مثبت
positive reinforcement	تقویت مثبت
positive potential	پتانسیل مثبت
positivity	مثبت بودن
plus	افزودن به مثبت
positive pole	قطب مثبت
positive plate	صفحه مثبت
positive transfer	انتقال مثبت
hot wire	سیم مثبت
hot-wire	سیم مثبت
hot-wires	سیم مثبت
affirmative	عبارت مثبت
yea	رای مثبت
positivism	مثبت گرایی
false positive	مثبت کاذب
if so	در صورت مثبت
affirmative	اظهار مثبت
active balance	موازنه مثبت
active balance	مانده مثبت
affirmatively	بطور مثبت
cation	یون مثبت
an a answer	پاسخ مثبت
anodes	الکترود مثبت
anodes	قطب مثبت
positive conductor	سیم مثبت
positive column	ستون مثبت
positive charge	بار مثبت
positive brush	زغال مثبت
positive balance	مانده مثبت
positive acceleration	شتاب مثبت
zincoid	قطب مثبت
anode	الکترود مثبت
positive lead	سیم مثبت
hot-wiring	سیم مثبت
hot-wired	سیم مثبت
nonposetive	غیر مثبت
yea-sayer	گوینده [رای] مثبت
cardinal	عدد صحیح مثبت
cardinals	عدد صحیح مثبت
look at the world through rose-colored glasses <idiom>	خیلی مثبت بودن
to answer in the a	پاسخ مثبت دادن
positively	محققا" بطور مثبت
positive skewness	عدم تقارن مثبت
positive post	قطب مدار مثبت
positive integer	عدد صحیح مثبت
positive feeder	سیم تغذیه مثبت
positive definite matrix	ماتریس همیشه مثبت
factorial	حاصلضرب اعدادصحیح مثبت
positive cotton effect	پدیده مثبت کاتن
anodes	قطب مثبت باطری
anode	قطب مثبت باطری
positive terminal	قطب مدار مثبت
yea	بلکه رای مثبت
positron	ذره کوچک مثبت
averment	افهار قطعی یا مثبت
take down <idiom>	مثبت وضبط صحبتها
crater in positive carbon	گودی کربن مثبت
hydrogen ion	یون +H با بار الکتریکی مثبت
amphoteric	دارای برق مثبت و منفی
anodize	بصورت قطب مثبت در اوردن
anodes	ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
positive integer	عدد صحیح مثبت [ریاضی]
anode	ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
to yet had it	طرف مثبت اکثریت را دارند
polar	دارای الکتریسیته مثبت و منفی
plato	منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
scholastically	موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
anode glow	شعله مثبت فضای روشن اند
arithmetic logic unit	بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
favorable balance of trade	موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
The pros and cons ( of something ) .	جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
polarity	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarities	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
unipolar	سیگنالی که فقط از سط وح ولتاژ مثبت استفاده میکند
plus signs	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
polarities	تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
plus sign	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
charge neutrality	تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
plus	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
polarity	تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
bipolar	استفاده از سط وح ولتاژ مثبت و منفی برای نمایش اعداد دودویی
cation	یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
alu	Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
dtl	Logic Transistor Diod منطق میکروالکترونیکی که براتصالات میان دیودهای نیمه هادی و ترانزیستور استواراست
anticathode	قطب مثبت برق صفحهء پلاتین یا تنگستن دولولهء اشعهء مجهول
favourble balance of trade	تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
reverses	وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reversed	وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reversing	وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reverse	وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند