English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
orion منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
Other Matches
orionis جبار
orion جبار
taskmaster جبار
taskmasters جبار
delta orionis دلتا- جبار
orion nebula ابری جبار
rigel بتا- جبار
rigel پای جبار
unmerciful بی رحم جبار
gamma orionis گاما- جبار
orion nebula سحابی جبار
unmercifully جبار ستمکار
betelgeuse الفا- جبار منکب الجبار
alpha orionis الفا- جبار ابط الجوز بتلجیوس یدالجوزاء
system منظومه
poem منظومه
constellations منظومه
systems منظومه
poems منظومه
constellation منظومه
system نظم منظومه
systems نظم منظومه
dragons منظومه دراکو
dragon منظومه دراکو
binary system منظومه دوتایی
solar system منظومه خورشیدی
solar system منظومه شمسی
epopee رجز منظومه
inner space داخل منظومه شمسی
ultramundane ماورا منظومه شمسی
solar system planets سیارههای منظومه خورشیدی
andromeda منظومه فلکی مراه المسلسله
orionis شکارچی
gunner شکارچی
orion شکارچی
huntress زن شکارچی
jaeger شکارچی
gatherer شکارچی
predator شکارچی
hunter شکارچی
predators شکارچی
hunters شکارچی
gunners شکارچی
huntsmen شکارچی
predacious شکارچی
predaceous شکارچی
huntsman شکارچی
betelgeuse الفا- شکارچی
gamma orionis گاما- شکارچی
beta orionis بتا- شکارچی
birder شکارچی مرغان
poachers شکارچی دزدکی
poacher شکارچی دزدکی
delta orionis دلتا- شکارچی
bellatrix گاما- شکارچی
fowler شکارچی پرندگان
alpha orionis الفا- شکارچی
rabbiter شکارچی خرگوش
pothunter شکارچی ایلخی
woodman جنگلبان شکارچی
stand کمینگاه شکارچی
gunners شکارچی با تفنگ
gunner شکارچی با تفنگ
waterfowler شکارچی مرغان شناگر
put to بگروه شکارچی پیوستن
pot hunter شکارچی که هر چه دید شکارمیکند
wildfowler شکارچی پرندگان ابی
wildfowler شکارچی غاز وحشی
bow hunter شکارچی با تیر و کمان
jaeger علاقمند به شکار مرد شکارچی
sealer شکارچی گوساله ماهی مهردار
tufter کسی که شکار را رم میدهد شکارچی
beta orionis بتا- جبار رجل الجبار قدم الجبار
tallyho صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
whipper همدست شکارچی که تازی ها راباشلاق میراند
buck fever هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
whipper in کمک شکارچی برای جمع کردن تازیها
stalking horse اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
view halloo فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
tallyho فریاد شکارچی هنگام دیدن روباه که از پناهگاه بیرون دویده
buck fever هیجان شکارچی تازه کار دردیدن شکار و خطا رفتن تیر
constellate بشکل صورت فلکی درامدن جزء منظومه فلکی شدن
light footed ماهر
assiduous <adj.> ماهر
skillful ماهر
diligent <adj.> ماهر
hardworking <adj.> ماهر
industrious <adj.> ماهر
sedulous <adj.> ماهر
adroit <adj.> ماهر
workmanly ماهر
knacky ماهر
skillful Šetc ماهر
light handed ماهر
studious <adj.> ماهر
neat handed ماهر
wieldy ماهر
fine fingered ماهر
he was neat ماهر
deft ماهر
pert ماهر
handier ماهر
proficient ماهر
experts ماهر
skilful ماهر
handiest ماهر
handy ماهر
expert ماهر
industrious ماهر
skilled ماهر
dexterous ماهر
dextrous ماهر
adept ماهر
workmanlike ماهر
semi skilled نیمه ماهر
semiskilled نیمه ماهر
sharpshooter تیرانداز ماهر
natty پاکیزه ماهر
scientail ماهر علمی
nattiest پاکیزه ماهر
marksmen تیرانداز ماهر
nattier پاکیزه ماهر
journeymen کارگر ماهر
journeyman کارگر ماهر
articulates ماهر در صحبت
shotmaker شوت زن ماهر
skilled labour کارگر ماهر
slickest ماهر صاف
flunkey غیر ماهر
flunkeys غیر ماهر
flunkies غیر ماهر
flunky غیر ماهر
flunkys غیر ماهر
articulate ماهر در صحبت
water dog شناگر ماهر
versant ماهر واستاد
articulating ماهر در صحبت
craftsman کارگر ماهر
marksman تیرانداز ماهر
skilled worker کارگر ماهر
slick ماهر صاف
jimmies ماهر دیلم
understanding مطلع ماهر
light foot ماهر تردست
understandings مطلع ماهر
tactical ماهر ماهرانه
jimmy ماهر دیلم
skilled ماهر و باتجربه
expert gunner توپچی ماهر
qualifies ماهر شدن
qualify ماهر شدن
tactically ماهر ماهرانه
cunning ماهر زیرکی
master ماهر شدن
mastered ماهر شدن
greatest متعدد ماهر
craftsmen کارگر ماهر
masters ماهر شدن
great- متعدد ماهر
great متعدد ماهر
shot تیراندازی تیرانداز ماهر
unskilled worker کارگر غیر ماهر
figure skater اسکیت باز ماهر
aces خلبان ماهر و متهور
shots تیراندازی تیرانداز ماهر
ace خلبان ماهر و متهور
skillful weaver بافنده ماهر و خبره
building craftsman کارگر ماهر ساختمانی
masters ماهر شدن در چیزی
navvy کارگر غیر ماهر
sniper تیرانداز ماهر تفنگ
qualified صلاحیت دار ماهر
master ماهر شدن در چیزی
navvies کارگر غیر ماهر
reinsman سوار کار ماهر
mastered ماهر شدن در چیزی
snipers تیرانداز ماهر تفنگ
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
toxophilite تیرانداز ماهر با تیر و کمان
gift of the gab <idiom> درصحبت کردن ماهر بودن
mudder اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
unskilled labor نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
stickhandler شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
streetwise ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
digger پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
cradler بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
roughrider سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
digger بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
punters دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
demolition derby مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punter دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
bunter توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
Grands Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
duress در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
Grand Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
penalty kicker بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drives راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com