English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
relucent منعکس کننده نور متشعشع
Other Matches
reflectors منعکس کننده
reflector منعکس کننده
baffled صفحه منعکس کننده
barrel reflector منعکس کننده لوله
abat voix منعکس کننده صدا
baffles صفحه منعکس کننده
baffle صفحه منعکس کننده
baffling صفحه منعکس کننده
periscope منعکس کننده نور دریچه دید
periscopes منعکس کننده نور دریچه دید
balloon reflector بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
thermocline لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
deep scattering layer لایههای منعکس کننده عمق دریا
barrel reflector منعکس کننده وضع داخل لوله
delineascope پرژکتور منعکس کننده عکس در روی یک پرده پرژکتوراگراندیسمان عکس
chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
self reflexive منعکس کننده تصویر خود خود پژواکی
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
side reflector منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
reflectors جسم منعکس کننده جسم صیقلی
reflector جسم منعکس کننده جسم صیقلی
asteriated متشعشع
radiative متشعشع
radiant متشعشع
radiating متشعشع شدن
radiated متشعشع شدن
radiate متشعشع شدن
refulgent درخشنده متشعشع
radiates متشعشع شدن
heat radiates from the stove گرما ازبخاری متشعشع میشود
radiated تابیدن درخشیدن متشعشع شدن
radiating تابیدن درخشیدن متشعشع شدن
radiates تابیدن درخشیدن متشعشع شدن
radiate تابیدن درخشیدن متشعشع شدن
baffle منعکس
reflected منعکس
baffled منعکس
baffling منعکس
baffles منعکس
ring with منعکس کردن
resounds منعکس کردن
resounded منعکس کردن
resound منعکس کردن
image منعکس کردن
images منعکس کردن
reactive منعکس شونده
reflect منعکس شدن
reflecting منعکس شدن
reflects منعکس شدن
indirect lighting نور منعکس شده
re echo دوباره منعکس شدن
reflective بازتابنده منعکس سازنده
reflectively بطور منعکس شونده
reecho دوبار منعکس شدن
reflectional بازتابنده منعکس سازنده
reflected binary code رمز دودویی منعکس شده
catoptric وابسته به ایینه ونور منعکس شده
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
abat-voix [قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
mach stem جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
holograms تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
hologram تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
reflects تامل کردن منعکس کردن
reflect تامل کردن منعکس کردن
reflecting تامل کردن منعکس کردن
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
parity bit عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper کج کننده واژگون کننده
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
requistioner قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
stabilisers تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
delay release sinker وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
radar picket ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
gyro repeater تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
jumper شوت کننده با پرش پرش کننده
jumpers شوت کننده با پرش پرش کننده
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
rebutter رد کننده
ear-splitting کر کننده
crusher له کننده
tracker پی کننده
trackers پی کننده
prattfall پچ پچ کننده
thinner کم کننده
attenuant اب کننده
attacking تک کننده
commulator یک سو کننده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com