Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
unexploded
منفجر نشده
Other Matches
puffs
منفجر کردن منفجر شدن
puffing
منفجر کردن منفجر شدن
puff
منفجر کردن منفجر شدن
detonates
منفجر شدن یا منفجر کردن
detonated
منفجر شدن یا منفجر کردن
detonate
منفجر شدن یا منفجر کردن
explode
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
exploded
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explodes
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
exploding
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explodent
منفجر شونده منفجر
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
unsought
جستجو نشده کشف نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
set off
منفجر شدن
demolishes
منفجر کردن
demolished
منفجر کردن
demolish
منفجر کردن
detonators
منفجر کننده
burster
منفجر کننده
burst
منفجر شدن
destruct
منفجر کردن
blow-up
منفجر کردن
explosive
منفجر شونده
eruptional
منفجر شونده
bursts
منفجر شدن
go off
<idiom>
منفجر شدن
demolishing
منفجر کردن
detonator
منفجر کننده
fulminates
منفجر شدن
buster
منفجر یاخوردکننده
fulminate
منفجر شدن
detonation
منفجر کردن
detonations
منفجر کردن
set off
منفجر کردن
fulminated
منفجر شدن
blaster
منفجر کننده
blow up
منفجر کردن
blow-ups
منفجر کردن
incomplete
انجام نشده پر نشده
burster course
مسیر منفجر کننده
burst
انفجار منفجر شدن
burster tube
لوله منفجر کننده
bursts
انفجار منفجر شدن
bursts
منفجر کردن انفجار
burst
منفجر کردن انفجار
blow out
پنچری منفجر شدن
blasting machine
وسیله منفجر کننده
blasting fuze
ماسوره منفجر کننده
bursting layer
لایههای منفجر کننده
exploding
منفجر شدن ترکیدن
explodes
منفجر شدن ترکیدن
exploded
منفجر شدن ترکیدن
implode
از داخل منفجر شدن
detonates
منفجر شدن ترکانیدن
detonated
منفجر شدن ترکانیدن
explode
منفجر شدن ترکیدن
detonate
منفجر شدن ترکانیدن
detonating agent
عامل منفجر کننده
detonation cord
فتیله منفجر کننده
detonating charge
خرج منفجر کننده
primacord net
شبکه منفجر کننده
erumpent
منفجر شونده شکوفنده
backfired
منفجر شدن قبل از موقع
boosters
لایی استری منفجر کننده
backfires
منفجر شدن قبل از موقع
backfiring
منفجر شدن قبل از موقع
explosion
ترکش منفجر کردن ترکیدن
explosions
ترکش منفجر کردن ترکیدن
backfire
منفجر شدن قبل از موقع
booster
لایی استری منفجر کننده
detonating
محترق شونده منفجر سازنده
dynamites
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dunnite
نوعی ماده منفجر حساس
dynamiting
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamited
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
destructor
منفجر کننده عامل انفجاری
dynamite
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
active mine
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
methylamine
گاز منفجر شونده بفرمول 2NH 3CH
shuttered fuze
ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
command detonated
منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
flare dud
گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
burster block
مجموعه منفجر کننده مجموعه خرج تلاش
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
unbowed
خم نشده
uncharged
پر نشده
surface of rupture
سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
unabridged
کوتاه نشده
undisturbed
مختل نشده
unfulfilled
انجام نشده
uncontrolled
کنترل نشده
unbidden
دعوت نشده
unabridged
تلخیص نشده
unalloyed
الیاژ نشده
uncommitted
تقبل نشده
uncoditioned
شرط نشده
unworn
استعمال نشده
unchanged
عوض نشده
uncoditioned
قطعی نشده
uncontrolled
مهار نشده
unworn
کهنه نشده
in sheets
صحافی نشده
unpaid
پرداخت نشده
unpublished
چاپ نشده
unpublished
نشر نشده
unattached
اعزام نشده
unattached
توفیق نشده
unquestioned
استنتاق نشده
tenantless
اشغال نشده
haggard
رام نشده
unquestioned
بررسی نشده
roughdry
اطو نشده
unquestioned
بحث نشده
uninvited
دعوت نشده
the date was not specified
نشده بود
wound less
زخمی نشده
unconnected
وصل نشده
unearned
کسب نشده
unbacked
رام نشده
uncleared
ترخیص نشده
unbowed
سر کوب نشده
unguarded
حراست نشده
unguarded
حساب نشده
unaccomplished
انجام نشده
unaccommodated
فراهم نشده
unreconstructed
بازسازی نشده
unsaturated
اشباع نشده
unsocialized
اجتماعی نشده
unstudied
مطالعه نشده
unseen
مکشوف نشده
unseen
مشاهده نشده
unsought
کاوش نشده
sightless
دیده نشده
uncircumcised
ختنه نشده
unthickened
تغلیظ نشده
unexamined
<adj.>
تایید نشده
unsung
سروده نشده
unspotted
ننگین نشده
custom uncleared
ترخیص نشده
unsaved
پس انداز نشده
autochthonous
جابجا نشده
unset
ثابت نشده
unsaturate
اشباع نشده
unshod
نعل نشده
unpremediated
تصور نشده
unpolished
پرداخت نشده
unsight
دیده نشده
unnormalized
هنجار نشده
unasked
سوال نشده
unsung
ستایش نشده
unsung
خوانده نشده
inextinct
نیست نشده
innascible
زایده نشده
intemerate
بی ناموس نشده
undisiplined
تربیت نشده
undirected
هدایت نشده
undefined
تعریف نشده
uncut
بریده نشده
undeeded
در سندقید نشده
inedited
چاپ نشده
increate
افریده نشده
unwashed
شسته نشده
unabated
کاسته نشده
unclaimed
مطالبه نشده
uncut
از هم جدا نشده
uncut
قطع نشده
unlicked
لیسیده نشده
unleached
سفید نشده
imperforate
منگنه نشده
in quires
صحافی نشده
non switched line
خط گزینه نشده
unfulfilled
اجرا نشده
unexamined
<adj.>
تست نشده
uninspected
<adj.>
امتحان نشده
untested
<adj.>
امتحان نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com