English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English Persian
punch منگنه کردن سوراخ کردن
punched منگنه کردن سوراخ کردن
punches منگنه کردن سوراخ کردن
Other Matches
punched hole سوراخ منگنه
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
to pink out leather چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
perforation عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
perforate منگنه کردن
hollow out منگنه کردن
perforates منگنه کردن
blankest منگنه کردن
blank منگنه کردن
perforating منگنه کردن
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
stamps منگنه کردن تمبرزدن
stamp منگنه کردن تمبرزدن
overpunch روی هم منگنه کردن
pink سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl سوراخ سوراخ کردن دریدن
pinker سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinkest سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
smashes بشدت زدن منگنه کردن
smash بشدت زدن منگنه کردن
flan تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
flans تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
cancellate سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
peeped از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeping از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeps از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peep از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
riddle سوراخ سوراخ کردن
riddles سوراخ سوراخ کردن
perforate سوراخ کردن نفوذ کردن
penetrates رخنه کردن سوراخ کردن
impales سوراخ کردن احاطه کردن
gimlets سوراخ کردن مته کردن
thrusting سوراخ کردن رخنه کردن در
impaling سوراخ کردن احاطه کردن
thrusts سوراخ کردن رخنه کردن در
penetrated رخنه کردن سوراخ کردن
stick سوراخ کردن نصب کردن
perforates سوراخ کردن نفوذ کردن
penetrate رخنه کردن سوراخ کردن
penetract رخنه کردن سوراخ کردن
impale سوراخ کردن احاطه کردن
perforating سوراخ کردن نفوذ کردن
impaled سوراخ کردن احاطه کردن
gimlet سوراخ کردن مته کردن
thrust سوراخ کردن رخنه کردن در
stab سوراخ کردن
stabbed سوراخ کردن
broached سوراخ کردن
punch سوراخ کردن
incising سوراخ کردن
broach سوراخ کردن
stabs سوراخ کردن
punched سوراخ کردن
boring سوراخ کردن
broaches سوراخ کردن
goring سوراخ کردن
gores سوراخ کردن
gored سوراخ کردن
gore سوراخ کردن
pierces سوراخ کردن
scuttled سوراخ کردن
pierce سوراخ کردن
broaching سوراخ کردن
to break open سوراخ کردن
perforating سوراخ کردن
bore سوراخ کردن
drill سوراخ کردن
delving سوراخ کردن
drilled سوراخ کردن
punches سوراخ کردن
drills سوراخ کردن
perforates سوراخ کردن
scuttle سوراخ کردن
to drill through سوراخ کردن
to punch a hole in سوراخ کردن
wear a hole in سوراخ کردن
to pick a hole in سوراخ کردن
scuttling سوراخ کردن
foraminate سوراخ کردن
scuttles سوراخ کردن
perforate سوراخ کردن
delves سوراخ کردن
bores سوراخ کردن
delved سوراخ کردن
pools سوراخ کردن
pool سوراخ کردن
transfix سوراخ کردن
to burn a hole سوراخ کردن
to poke a hole in any thing سوراخ کردن
pooled سوراخ کردن
steek سوراخ کردن
delve سوراخ کردن
to set abroach سوراخ کردن
punched سوراخ ایجاد کردن
punched مهر کردن سوراخ
to peck a hole in با نوک سوراخ کردن
transfixion عمل سوراخ کردن
to tear a hole in سوراخ یا پاره کردن
punch مهر کردن سوراخ
back drill از پشت سوراخ کردن
puncturing سوراخ کردن شکست
punctures سوراخ کردن شکست
punctured سوراخ کردن شکست
punches مهر کردن سوراخ
To bark up the wrong tree. <idiom> [سوراخ دعا را گم کردن]
prong باچنگ ک سوراخ کردن
burrs بامته سوراخ کردن
burring بامته سوراخ کردن
burred بامته سوراخ کردن
precision bore سوراخ کردن دقیق
burr بامته سوراخ کردن
spits سوراخ کردن تف انداختن
spit سوراخ کردن تف انداختن
prongs باچنگ ک سوراخ کردن
pertusion عمل سوراخ کردن
puncture سوراخ کردن شکست
tusk سوراخ کردن یا کندن
punches سوراخ ایجاد کردن
tusks سوراخ کردن یا کندن
punch سوراخ ایجاد کردن
pecks بانوک سوراخ کردن
lancinate بانیزه سوراخ کردن
pecking بانوک سوراخ کردن
lack vt با گلوله سوراخ کردن
broach سوراخ کردن قایق
broached سوراخ کردن قایق
hollow forge سوراخ کردن گرم
pecked بانوک سوراخ کردن
peck بانوک سوراخ کردن
broaching سوراخ کردن قایق
broaches سوراخ کردن قایق
gride سوراخ کردن فرورفتن
slotting سوراخ کردن شکاف کوچک
back drilling attachment تجهیزات سوراخ کردن از پشت
puncture سوراخ کردن پنچر شدن
punctures سوراخ کردن پنچر شدن
unkennel از سوراخ یا لانه بیرون کردن
slots سوراخ کردن شکاف کوچک
puncturing سوراخ کردن پنچر شدن
jabbing خنجر زدن سوراخ کردن
jabbed خنجر زدن سوراخ کردن
jab خنجر زدن سوراخ کردن
drill سوراخ کردن چاه کندن
drilled سوراخ کردن چاه کندن
notches شکاف چوبخط سوراخ کردن
punctured سوراخ کردن پنچر شدن
notch شکاف چوبخط سوراخ کردن
slot سوراخ کردن شکاف کوچک
jabs خنجر زدن سوراخ کردن
drills سوراخ کردن چاه کندن
stave شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
pinhole سوراخ کردن برای گوشی یاز
loophole سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loopholes سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
bore وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
karatonyxis عمبل اب مرواریدبوسیله سوراخ کردن قرنیه
ruptures شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
rupturing شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
bores وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
fraise گشادتر کردن سوراخ اره مدور
borer هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
rupture شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
jackhammer مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ
lanciation سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
concrete coring drill مته برای سوراخ کردن هسته بتن
trepanation مته حفاری معدن وجراحی بامته سوراخ کردن
to prick at something بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
angle drill ابزاری برای سوراخ کردن ورقههای فلزی که در ان مته با بدنه دریل زاویهای میسازد
bottoming reamer وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie [پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
fenestration چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
float stone سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
gruyere cheese پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
foraminate ثقبه دار سوراخ سوراخ
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
keypunch operator منگنه زن
roller منگنه
rollers منگنه
screw press منگنه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com