Dictiornary-Farsi | من دوست داشتم او | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (3 milliseconds)

English	Persian
I'd like to ask her out.	من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.


Search result with all words

i kind of liked it	من تا اندازهای انرا دوست داشتم
i kind of liked it	میشود گفت دوست داشتم
I wonder what lies in store for me in the future.	من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
i had him sing	وا داشتم بخوانم
i had a lettr from him	نامهای از او داشتم
i was in an awkword p	وضع بدی داشتم
i had a great wish to see him	داشتم که اورا به بینم
I was saying to myself that. . .	داشتم تو دلم می گفتم که ...
I had a letter from my father .	از پدرم کاغذ داشتم
i had twowins and onedefc	من دو برد داشتم و یک باخت
i was busy at the moment	در ان وقت کار داشتم
i had barely time to get out	همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
it is like that .i had before	مانند ان است که پیشتر داشتم
As for me , I was going crazy ( mad ) .	مرا می گویی داشتم دیوانه می شدم
I spoke my mind.	آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
i had many books he had none	من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
my latehusband	شوهری که اخیر داشتم مرحوم شوهرم
i lent him what money i had	هرچه پول داشتم به او وام دادم
I had a very bad headache, a fever, and my whole body was shaking.	من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
My jaw dropped to the floor! <idiom>	از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]
I'd	مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Could I have a word with you ?	عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I foud myself in opposition to my friends on this question .	در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
ally	دوست
philoginous	زن دوست
heart-to-heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
chums	دوست
dienophile	دی ان دوست
heart to heart	دوست
unfriended	بی دوست
philogynist	زن دوست
amicable	دوست
chum	دوست
allying	دوست
friends	دوست
formalist	دوست
schoolmates	دوست
schoolmate	دوست
buddy	دوست
buddies	دوست
hydrophilic	اب دوست
friendless	بی دوست
hydrophilic compound	اب دوست
leal	دوست
friend	دوست
bozo	دوست
philotechnic	صنعت دوست
philhellene	دوست یونان
philhellenic	دوست یونان
solomon	صلح دوست
lithophilous	سنگ دوست
philobiblic	کتاب دوست
saprophytic	پوده دوست
psychrophilic	سرما دوست
pornerastic	جنده دوست
philotechnic	صناعت دوست
philanthrope	بشر دوست
phihellenic	یونانی دوست
phiadelphian	نوع دوست
necrophilous	لاشه دوست
negrophil	زنگی دوست
negrophil	سیاه دوست
nucleophile	هسته دوست
ornithophilous	مرغ دوست
oxyphil	اسید دوست
liquorish	نوشابه دوست
lipophilic	چربی دوست
oxyphile	اسید دوست
kissing kind	باهم دوست
patiot	میهن دوست
intimado	دوست صمیمی
isophilic	همجنس دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
his friend's murder	قتل دوست او
I need my e	من دوست دارم
cater cousin	دوست صمیمی
girlfriend	دوست دختر
family men	زن و بچه دوست
family man	زن و بچه دوست
careerists	حرفه دوست
careerist	حرفه دوست
zoophilous	حیوان دوست
zoophilic	حیوان دوست
xenophile	بیگانه دوست
to make a friend of	دوست شدن با
girlfriends	دوست دختر
pen pal	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
sweet tooth	شیرینی دوست
bibliophil	کتاب دوست
lovely	دوست داشتنی
peaceable	صلح دوست
like	دوست داشتن
sporting	بازی دوست
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
philanthropist	بشر دوست
philanthropists	بشر دوست
liked	دوست داشتن
likes	دوست داشتن
social	گروه دوست
anglophile	انگلیسی دوست
amativeness	دوست داشتن
acidophile	ترشی دوست
boyfriends	دوست پسر
boyfriend	دوست پسر
loveliest	دوست داشتنی
likeable	دوست داشتنی
likable	دوست داشتنی
social	جمعیت دوست
expressionism	حالت دوست
expressionist	حالت دوست
crony	دوست صمیمی
humanitarian	بشر دوست
fraternizes	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
fraternising	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
fraternised	دوست بودن
friends	دوست کردن
friend	دوست کردن
loyalists	دولت دوست
loyalist	دولت دوست
cobber	دوست صمیمی
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
cronies	دوست صمیمی
disliking	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
patriotic	میهن دوست
dislike	دوست نداشتن
fraternizing	دوست بودن
warlike	جنگ دوست
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
humnanist	همنوع دوست
francophile	فرانسه دوست
francophil	فرانسه دوست
lovelier	دوست داشتنی
friendly state	کشور دوست
electrophile	الکترون دوست
lovable	دوست داشتنی
dislikable	دوست نداشتنی
dendrophilous	درخت دوست
humansit	انسان دوست
gallophile	فرانسه دوست
loveable	دوست داشتنی
hand and glove	دوست همراز
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
rats	دوست بی وفا
halophilous	نمک دوست
heliophilous	افتاب دوست
hemophile	خون دوست
hail fellow	دوست صمیمی
germanophil	المان دوست
culturist	فرهگ دوست
chessist	شطرنج دوست
acidophile	اسید دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
hand in glove	دوست همراز
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
dislikeable	دوست نداشتنی
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
savour	فهمیدن دوست داشتن
savoured	فهمیدن دوست داشتن
loved	معشوقه دوست داشتن
loves	معشوقه دوست داشتن
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
savours	فهمیدن دوست داشتن
mammonite	ثروت دوست زرپرست
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
patriots	وطن دوست ها [مرد]
love	معشوقه دوست داشتن
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
This is my friend.	این دوست من است.
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
hemophile	موجود خون دوست
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
dressy	متداول لباس دوست
to be good pax	باهم دوست بودن
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
to keep friends	باهم دوست ماندن
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
savor	فهمیدن دوست داشتن
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
amiable	مهربان دوست داشتنی
family men	مرد خانواده - دوست
saprophytic	دوست دار موادگندیده
family man	مرد خانواده - دوست