Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
settler	مهاجر تازه
settlers	مهاجر تازه
settlor	مهاجر تازه
Other Matches
new blood <idiom>	جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory	دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined	تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed	تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy	کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
settler	مهاجر
immigrants	مهاجر
pilgrim	مهاجر
pilgrims	مهاجر
migrant	مهاجر
migrants	مهاجر
emigrant	مهاجر
emigrants	مهاجر
immigrant	مهاجر
settlers	مهاجر
refugee	مهاجر
colonist	مهاجر
colonists	مهاجر
evacuees	مهاجر
evacuee	مهاجر
refugees	مهاجر
migratory	مهاجر
incomer	مهاجر
transmigrator	مهاجر
incomer	جانشین مهاجر
migrator	پرنده مهاجر
bird of passage	مرغ مهاجر
migrant worker	کارگر مهاجر
income	مهاجر واردشونده
sedentary	غیر مهاجر
visitant	ملاقات کننده مهاجر
migrants	سیار جانور مهاجر
wetback	مهاجر فراری مکزیکی
falcon gentle	شاهین ماده مهاجر
migrant	سیار جانور مهاجر
bird of passage	شخص مهاجر وخانه بدوش
flyway	راه هوایی پرندگان مهاجر
vehicle used for migrant-smuggling operations	خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
freshest	تازه
up-to-date	تازه
inchoative	تازه
renewed	تازه
the new world	تازه
mint a mint condition	تازه تازه
new born	تازه
up to date	تازه
brand new	تر و تازه
fresh-	تازه
new-laid	تازه
green	تازه
newest	تازه
new-	تازه
new	تازه
young	تازه
younger	تازه
fresh	تازه
newer	تازه
dewier	تازه
dewiest	تازه
dewy	تازه
greenest	تازه
new laid	تازه
post glacial	تازه
new fallen	تازه
newfangled	مد تازه
scion	تازه
newfashioned	تازه
red hot	تازه
new fashioned	تازه
recent	تازه
scions	تازه
modern	تازه
novice	تازه کار
reprinting	چاپ تازه
far out	تازه و غیرسنتی
novices	تازه کار
young ice	یخ تازه بسته
brand-new	بکلی نو یا تازه
reprint	چاپ تازه
reprinted	چاپ تازه
ordinee	شماش تازه
refreshment	تازه سازی
reappraisal	ارزیابی تازه
refreshing	تازه کننده
renewals	تازه سازی
renewal	تازه سازی
beginners	تازه کار
new-laid	تازه گذاشته
newmade	تازه ساخت
new laid	تازه گذاشته
noviciate	تازه کار
refreshingly	تازه کننده
What is new? What is cooking ?	تازه چه خبر ؟
beginner	تازه کار
new fledged	تازه پر در اورده
new jerusalem	اورشلیم تازه
new built	تازه ساخت
newish	نسبه تازه
regeneration	تولد تازه
late	تازه گذشته
green concrete	بتن تازه
reprints	چاپ تازه
new clown	تازه شکفته
nascency	تازه پیداشدگی
nascence	تازه پیداشدگی
new come	تازه رسیده
new comer	تازه وارد
sup.latest or last	تازه گذشته
juvenescent	تازه جوان
jackleg	تازه کار
to bring in	تازه اوردن
span new	کاملا تازه
neo christianity	مسیحیت تازه
neocortex	قشر تازه مخ
new buit	تازه ساخت
new buit	تازه ساز
new built	تازه ساز
tenderfoot	تازه کار
new come	تازه امده
new blown	تازه شگفته
new arrived	تازه رسیده
neoteric	نویسنده تازه
neoteric	جدید تازه
span new	خیلی تازه
scarc ely	جخت تازه
turn over a new leaf <idiom>	شروعی تازه
carechumen	تازه وارد
bran new	بکلی نو یا تازه
birdegroom	تازه داماد
verdured	تازه سرسبز
rebirth	تولد تازه
reappraisals	ارزیابی تازه
new fallen snow	برف تازه
recent development	بسط تازه
refresher	تازه کننده
novitiate	تازه کار
new employees	کارمندان تازه
to innovate in	تازه اوردن
green old wound	زخم تازه
green crop	علف تازه
ultramodern	بسیار تازه
grcen wine	شراب تازه
revised edition	چاپ تازه
regeneracy	تولد تازه
recension	چاپ تازه
converts	تازه کیش
freshened	تازه کردن
freshening	تازه کردن
freshwater	تازه کار
freshens	تازه کردن
greener	تازه کار
recuperation	نیروی تازه
recuperation	رمق تازه
immigrant	تازه وارد
immigrants	تازه وارد
rookies	تازه کار
freshest	تازه کردن
refreshments	تازه سازی
refresh	تازه کردن
freshen	تازه کردن
recruit	تازه سرباز
recruit	کارمند تازه
converting	تازه کیش
newcomer	تازه وارد
converted	تازه کیش
convert	تازه کیش
newcomers	تازه وارد
bride	تازه عروس
recruiting	تازه سرباز
brides	تازه عروس
recruited	کارمند تازه
recruited	تازه سرباز
breezy	خنک تازه
rookie	تازه کار
recruits	کارمند تازه
sucking	تازه کار
refreshes	تازه کردن
junior	زودتر تازه تر
juniors	زودتر تازه تر
fresh	تازه کردن
refreshed	تازه کردن
recruiting	کارمند تازه
recruits	تازه سرباز
fresh-	تازه کردن
neoteric	تازه بدنیا امده
to take breath	نفس تازه کردن
initiate	تازه وارد کردن
newmade	تازه ساز نوساز
only at the second go	تازه در دومین تقلا
initiated	تازه وارد کردن
To catch ones breath .	نفس تازه کردن
initiates	تازه وارد کردن
novitiate	مرحله تازه کاری
new arrived	تازه وارد شده
noviciate	مرحله تازه کاری
new discovered	تازه پیدا شده
inchoate	تازه بوجود امده
new coined	تازه وضع شده
furbishing	صورت تازه دادن به
furbishes	صورت تازه دادن به

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com