Dictiornary-Farsi | مهمتر رئیس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (9 milliseconds)

English	Persian
premier	مهمتر رئیس
premiers	مهمتر رئیس
premiere	مهمتر رئیس
premiered	مهمتر رئیس
premieres	مهمتر رئیس
premiering	مهمتر رئیس


Other Matches

lord high stew of england	رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
overrode	برتر یا مهمتر بودن
overrides	برتر یا مهمتر بودن
have other fish to fry [have better fish to fry]	کار مهمتر داشتن
override	برتر یا مهمتر بودن
overridden	برتر یا مهمتر بودن
paymaster general	رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
overpoise	مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
have one's hand full	کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
letter of recall	نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcee	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republic	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
recredential	نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
warden	رئیس
presidents	رئیس
mugwump	رئیس
wardens	رئیس
superintendent	رئیس
sheikhs	رئیس
sheiks	رئیس
commandant	رئیس
commandants	رئیس
administrators	رئیس
chairman	رئیس
president	رئیس
head	رئیس
director generals	رئیس کل
directors general	رئیس کل
chairmen	رئیس
head master	رئیس
administrator	رئیس
higher up	رئیس
masters	رئیس
mastered	رئیس
leaders	رئیس
leader	رئیس
superintendents	رئیس
master	رئیس
headsman	رئیس
director	رئیس
superiors	رئیس
header	رئیس
provost	رئیس
provosts	رئیس
ruler	رئیس سر
rulers	رئیس سر
Dean	رئیس
syndic	رئیس
administer	رئیس
administered	رئیس
directors	رئیس
headers	رئیس
administers	رئیس
administering	رئیس
warden	رئیس
Deans	رئیس
sheikh	رئیس
chief	رئیس
director general	رئیس کل
sheik	رئیس
headmen	رئیس
chiefs	رئیس
headman	رئیس
superior	رئیس
harbor master	رئیس بندر
gun captain	رئیس توپ
beach master	رئیس بارانداز
gun captain	رئیس قبضه
chief of police	رئیس شهربانی
Chief Justices	رئیس دادگاه
dominie	رئیس اموزشگاه
chief of protocol	رئیس تشریفات
chief of state	رئیس دولت
communication chief	رئیس ارتباطات
vice chancellor	نایب رئیس
Chancellor	رئیس دانشگاه
chairmen	رئیس جلسه
chairpersons	رئیس جلسه
figurehead	رئیس بی نفوذ
figurehead	رئیس پوشالی
Chancellors	رئیس دانشگاه
figureheads	رئیس پوشالی
vice-chancellors	نایب رئیس
vice-chancellor	نایب رئیس
stationmasters	رئیس ایستگاه
stationmaster	رئیس ایستگاه
station master	رئیس ایستگاه
bossing	رئیس کارفرما
bosses	رئیس کارفرما
bossed	رئیس کارفرما
boss	رئیس کارفرما
figureheads	رئیس بی نفوذ
chairman	رئیس جلسه
wagon master	رئیس قطار
vice president	نایب رئیس
vice chairman	نایب رئیس
veep	نایب رئیس
the pro tem chief	رئیس موقت
subprincipal	نایب رئیس
staff manager	رئیس کارگزینی
speaker of parliament	رئیس پارلمان
speaker of parliament	رئیس مجلس
social secretary	رئیس دفتر
site manager	رئیس کارگاه
wharfmaster	رئیس بندر
wharfmaster	رئیس اسکله
vice president	معاون [رئیس]
Chief of protocol. Master of ceremonies.	رئیس تشریفات
He is in bad with the boss.	با رئیس اش بد است
shop stewards	رئیس گروه
shop steward	رئیس گروه
First Lady	زن رئیس جمهور
First Ladies	زن رئیس جمهور
chairperson	رئیس جلسه
anchormen	رئیس گروه
anchor men	رئیس گروه
anchor man	رئیس گروه
shipmaster	رئیس کشتی
sheik	رئیس خانواده
president of the republic	رئیس جمهور
lord chancellor	رئیس کل داوران
leadden limbs	رئیس اسپ
lady principal	خانم رئیس
kapell meister	رئیس ارکستر
jurat	رئیس شهرداری
hierarch	رئیس روحانی
heresiarch	رئیس رافضیون
heguman	رئیس دیر
head of the state	رئیس دولت
head of business firm	رئیس تجارتخانه
head mistress	خانم رئیس
mess president	رئیس باشگاه
mint master	رئیس ضرابخانه
sheik	رئیس قبیله
section chief	رئیس قبضه
sagamore	رئیس ایل
sachem	رئیس ایل
ring master	رئیس سیرک
presidentess	زن رئیس جمهور
president of the court	رئیس دادگاه
post general	رئیس کل پست
podesta	رئیس شهربانی
phylarch	رئیس قبیله
office manager	رئیس دفتر
office manager	رئیس اداره
harbour master	رئیس بندر
abbot	رئیس راهبان
principals	رئیس مدیر
prior	رئیس صومعه
prefects	رئیس فرمانده
prefect	رئیس فرمانده
chamberlains	رئیس خلوت
Chiefs of Staff	رئیس ستاد
Chief of Staff	رئیس ستاد
surgeons	رئیس بهداری
Prime Minister	رئیس الوزرا
surgeon	رئیس بهداری
ringmasters	رئیس گود
arch	موذی رئیس
arch-	موذی رئیس
abbots	رئیس راهبان
chamberlain	رئیس خلوت
schoolmistress	خانم رئیس
presidents	رئیس دانشگاه
presidents	رئیس جمهور
president	رئیس دانشگاه
president	رئیس جمهور
schoolmistresses	خانم رئیس
sheiks	رئیس خانواده
sheiks	رئیس قبیله
sheikhs	رئیس خانواده
sheikhs	رئیس قبیله
sheikh	رئیس خانواده
sheikh	رئیس قبیله
principal	رئیس مدیر
Prime Ministers	رئیس الوزرا
warden	رئیس زندان
patriarch	رئیس خانواده
chieftain	رئیس قبیله
master of ceremonies	رئیس تشریفات
chieftains	رئیس قبیله
postmaster	رئیس پست
ringmaster	رئیس سیرک
Chief Justice	رئیس دادگاه
emcees	رئیس تشریفات
masters of ceremonies	رئیس تشریفات
postmasters	رئیس پست
wardens	رئیس زندان
ringmasters	رئیس سیرک
magistrate	رئیس کلانتری
ringmaster	رئیس گود
patriarchs	رئیس خانواده
emcee	رئیس تشریفات
arches	موذی رئیس
magistrates	رئیس کلانتری
emcees	رئیس تشریفات کردن