Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
Other Matches
admit
موافقت کردن
assent
موافقت کردن
grant
موافقت کردن
complying
موافقت کردن
accomodate
موافقت کردن
comply
موافقت کردن
gibes
موافقت کردن
acceding
موافقت کردن
jibe
موافقت کردن
to come in to line
موافقت کردن
jibed
موافقت کردن
granted
موافقت کردن
jibes
موافقت کردن
approbate
موافقت کردن
accord
موافقت کردن
complies
موافقت کردن
concurs
موافقت کردن
concurring
موافقت کردن
concurred
موافقت کردن
concur
موافقت کردن
assented
موافقت کردن
approves
موافقت کردن
accorded
موافقت کردن
approve
موافقت کردن
complied
موافقت کردن
accords
موافقت کردن
accedes
موافقت کردن
acceded
موافقت کردن
accede
موافقت کردن
go along
<idiom>
موافقت کردن
to look after
موافقت کردن
assenting
موافقت کردن
grants
موافقت کردن
homologate
موافقت کردن
approving
موافقت کردن
acquiesce
موافقت کردن
assents
موافقت کردن
consent
موافقت کردن
consented
موافقت کردن
consenting
موافقت کردن
consents
موافقت کردن
jibing
موافقت کردن
approbate
پسندیدن موافقت کردن
collogue
موافقت دروغی کردن
overwrite
باپرداخت موافقت کردن
to agree on something
موافقت کردن با چیزی
in keeping with
<idiom>
مشابه ،موافقت کردن
to a to a proposal or opinion
باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
approval to the majority
با اکثریت موافقت کردن
to fall in
فروکشیدن موافقت کردن
agree
موافقت کردن موافق بودن
lip service
<idiom>
تنها زبونی موافقت کردن
acquiescing
رضایت دادن موافقت کردن
agreeing
موافقت کردن موافق بودن
to go in with
ملحق شدن با موافقت کردن با
acquiesces
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesced
رضایت دادن موافقت کردن
agrees
موافقت کردن موافق بودن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
obey
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys
حرف شنوی کردن موافقت کردن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
to come to an explanation
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
smell out
با بو پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
detect
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
track
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
find
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
average
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
qualify
شایستگی پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
declines
شیب پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
dampens
رطوبت پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock
هول وهراس پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring
امید تازه پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
respire
امید تازه پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
admits
موافقت کردن تصدیق کردن
okay
تصویب کردن موافقت کردن
admitting
موافقت کردن تصدیق کردن
ok
تصویب کردن موافقت کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com