Dictiornary-Farsi | موافق علم فیزیک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
physically	موافق علم فیزیک


Other Matches

amicable	موافق
prosodial	موافق
attune	موافق
prosodiacal	موافق
sympathizer	موافق
sympathisers	موافق
attuned	موافق
concordant	موافق
congruous	موافق
agreeably to	موافق
accordant	موافق
pro-	له موافق
pro	له موافق
congruent	موافق
textually	موافق نص
respondent	موافق
respondents	موافق
consilient	موافق
according	موافق
sympathetic	موافق
agreed	موافق
consentaneous	موافق
consentient	موافق
incompatible	نا موافق
compatible <adj.>	موافق
compliant	موافق
in keeping	موافق
in suit with	موافق
in suit with	موافق با
non concurrent	نا موافق
compossible <adj.>	موافق
sympathizers	موافق
yea	رای موافق
harmoniously	بطور موافق
go along	موافق بودن
string along	موافق بودن
truly	موافق باحقایق
non placer	موافق نیستم
palatably	موافق ذائقه
friendly	مهربان موافق
rationally	موافق عقل
shaken	موافق شیوه
prorenata	نسبت موافق
compatibly	بطور موافق
prorenata	شخص موافق
placet	رای موافق
fair tide	جریان اب موافق
in accordance with	مطابق موافق
fair wind	باد موافق
quarter wind	باد موافق
fellow countryman	موافق کردن
agonist muscle	عضله موافق
after ones own heart	موافق دلخواه
at will	موافق میل
after one's will	موافق میل
fellow countryman	موافق شدن
accomodating	راحت موافق
satisfactorily	موافق دلخواه
friendliest	مهربان موافق
friendlies	مهربان موافق
friendlier	مهربان موافق
consistently	بطور موافق
disagree	موافق نبودن
disagreed	موافق نبودن
disagreeing	موافق نبودن
disagrees	موافق نبودن
see eye to eye <idiom>	موافق بودن
adapt	موافق بودن
favourable	موافق مطلوب
to go along	موافق بودن
to my satisfaction	موافق دلخواه من
geodetically	موافق قاعده پیمایش
quite the thing	موافق سبک روز
to bring in to line	وفق دادن موافق
to a toa praposal	باپیشنهادی موافق بودن
cronies	رفیق موافق هم اطاق
crony	رفیق موافق هم اطاق
scientifically	موافق اصول علمی
comkpliant	موافق اجابت کننده
no cigar <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
concurring opinion	رای موافق مشروط
in tune <idiom>	با یکدیگر موافق بودن
genetically	موافق علم پیدایش
no deal <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
to agree on something	موافق بودن با چیزی
accommodatingly	بطور موافق راحت
naturalistic	موافق با اصول طبیعی
geometrically	موافق علم هندسه
harmonious	موزون سازگار موافق
genealogically	موافق شجره نامه
physiognomically	موافق علم قیافه شناسی
harmonizes	موافق کردن هم اهنگ شدن
gastronomically	موافق علم خوب خوردن
in obdience to	برای اطاعت از موافق امر
fall in	مطابقت کردن موافق شدن
adapts	وفق دادن موافق بودن
harmonize	موافق کردن هم اهنگ شدن
to put over a play	موافق بدادن نمایشی شدن
harmonized	موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing	موافق کردن هم اهنگ شدن
agree	موافقت کردن موافق بودن
agreeing	موافقت کردن موافق بودن
agrees	موافقت کردن موافق بودن
adapting	وفق دادن موافق بودن
harmonising	موافق کردن هم اهنگ شدن
she always had her way	همیشه موافق میل اوعمل می شد
harmonises	موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised	موافق کردن هم اهنگ شدن
bandae jireugi	ضربه دست موافق ایستادن
pros and cons	موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
physico theology	حکمت الهی موافق اصول طبیعی
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
irish bull	بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
keep up with the times	موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
live up to one's principles	موافق مرام خود رفتار کردن
To view something approvingly ( favourably ) .	چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
propitiously	بطور مساعد یا موافق خجسته وار
pragmatize	موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
concurrent	دریک وقت واقع شونده موافق
The pros and cons ( of something ) .	جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
argues	بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly	بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
homosexuals	دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual	دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
arguing	بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued	بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue	بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
chronologize	بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
packaged	توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages	توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package	توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs	توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically	موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
pack	توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
layers	بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer	بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
physic	فیزیک
physics	فیزیک
Health physics	فیزیک بهداشت
The Physics of Radiation Protection	فیزیک بهداشت
modern physics	فیزیک نوین
work	کار [فیزیک]
modern physics	فیزیک مدرن
friction	اصطکاک [فیزیک]
mass	جرم [فیزیک]
modern physics	فیزیک جدید
tribophysics	فیزیک اصطکاکی
astrophysics	فیزیک نجومی
psychophysics	روان- فیزیک
electro physic	فیزیک الکتریسیته
physical chemistry	شیمی فیزیک
introduction to physics	فیزیک مقدماتی
nucleonics	فیزیک هستهای
geophysics	زمین فیزیک
thermophysics	فیزیک حرارت
optics	فیزیک نور
zoophysics	فیزیک حیوانی
physicist	فیزیک دان
physicists	فیزیک دان
atomics	فیزیک اتمی
chemical physics	فیزیک شیمیایی
particle physics	ریزچه فیزیک
particle physics	فیزیک ذرات
electron physics	فیزیک الکترونی
molecular physics	فیزیک مولکولی
electron physics	فیزیک الکترونها
biophysics	زیست- فیزیک
metal physics	فیزیک فلزات
introduction to physics	مبادی فیزیک
astrophysics	اختر فیزیک
conservation law	قانون پایستگی [فیزیک]
Degeneracy	تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
astrophysics	فیزیک نجومی استروفیزیک
rotational inertia	گشتاور خطی [فیزیک]
astrophysical	منسوب به فیزیک نجومی
astrophysicist	متخصص فیزیک نجومی
invariant	ناوردا [فیزیک] [ریاضی]
degenerate case	تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
conservation law	اصل بقا [فیزیک]
conserved quantity	کمیت ثابت [فیزیک]
Singular point	تکینگی [ریاضی] [فیزیک]
Degeneracy	تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
classical mechanics	مکانیک کلاسیک [فیزیک]
elementary charge	بار الکترون [فیزیک]
physical constant	ثابت فیزیکی [فیزیک]
elementary charge	بار بنیادی [فیزیک]
Singularity	تکینگی [ریاضی] [فیزیک]
intrinsic mass	جرم لختی [فیزیک]
rest mass	جرم لختی [فیزیک]
invariant mass	جرم لختی [فیزیک]
superconductor	ابررسانا [فیزیک] [مهندسی]
geophysical	مربوط به ژئو فیزیک
equation of motion	معادله حرکت [فیزیک]
degenerate case	تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
proper mass	جرم لختی [فیزیک]
mass	جرم لختی [فیزیک]
Internal energy	انرژی درونی [فیزیک]
mass	جرم ماند [فیزیک]
proper mass	جرم ماند [فیزیک]
intrinsic mass	جرم ماند [فیزیک]