English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English Persian
organic موثردرساختمان اندام
Other Matches
dismemberment اندام
organ اندام
organs اندام
mayhen اندام
the unruly اندام سر کش
members اندام
memberless بی اندام
member اندام
extirpation اندام برداری
slims باریک اندام
largeof limb درشت اندام
hemialgia دردنیمه اندام
effector اندام مجری
golgy tendon organ اندام گلژی
body building پرورش اندام
body-building پرورش اندام
puny ریزه اندام
petite ریزه اندام
electric organ اندام برقزن
anthropometry اندام سنجی
flabellate اندام بادبزنی
f. of uterus اندام رحم
extirpation قطع اندام
end organ اندام انتهایی
flabelliform اندام بادبزنی
olfactory organ اندام بویایی
organ of corty اندام کورتی
handsome <adj.> خوش اندام
svelte باریک اندام
Lilliputian ریزه اندام
well set up خوش اندام
terminal organ اندام پایانی
swimming bell اندام شنا
svelt باریک اندام
slimpsy باریک اندام
sense organ اندام حسی
sense modality اندام حسی
prosthesis اندام مصنوعی
plasticity اندام پذیری
plastisity اندام پذیری
phantom limb اندام خیالی
organology اندام شناسی
organography اندام شناسی
slimming باریک اندام
slimmest باریک اندام
limbs اندام زیرین
lithe لاغر اندام
limb اندام زیرین
mutilate بی اندام کردن
mutilates بی اندام کردن
mutilating بی اندام کردن
slim باریک اندام
shape ریخت اندام
slimmed باریک اندام
shapes ریخت اندام
hobbies اسب کوچک اندام
wolf hound تازی درشت اندام
statuette تندیس ریزه اندام
statuette پیکره کوچک اندام
statuettes تندیس ریزه اندام
statuettes پیکره کوچک اندام
paidle اندام شنا پرک
slimsy باریک اندام نحیف
tegument جلد پوشش اندام
figurines پیکره کوچک اندام
hobby اسب کوچک اندام
midget ریز اندام ریزه
organic اندام دار اساسی
figurine پیکره کوچک اندام
midgets ریز اندام ریزه
slighter باریک اندام پست
slights باریک اندام پست
lachrymals اندام های اشکی
amputating قطع اندام کردن
lachrymals اندام های اشک
amputates قطع اندام کردن
amputated قطع اندام کردن
slighting باریک اندام پست
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
amputate قطع اندام کردن
slightest باریک اندام پست
exairesis برش اندام زیادی
slight باریک اندام پست
body building ورزش زیبایی اندام
slighted باریک اندام پست
membered دارای .....اندام یا عضو
body-building ورزش زیبایی اندام
mutilated اندام بریده مغلوط
dismember اندام های کسی رابریدن
dismembering اندام های کسی رابریدن
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
dismembered اندام های کسی رابریدن
tortrix پروانه بید درشت اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
tortricid پروانه بید درشت اندام
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
dismembers اندام های کسی رابریدن
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
limb قطع کردن عضو اندام زبرین
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
limbs قطع کردن عضو اندام زبرین
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
tiger moth پروانه درشت اندام ودراز بال
Give ( get , have ) somebody the shivers . ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
scal away ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
mammila اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
saury ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
marred ناقص کردن بی اندام کردن
mar ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com